بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته 377 (استاد! اون ویرگول رو بذاریم یا نه؟)

پیاژه، روانشناس سوییسی، دو رفتار را در جهت رشد کودک و رسیدن به خلاقیت متصور است:
همسان سازی که کودک سعی می کند دنیای اطراف را منطبق با دنیای خود کند.
هم سازی که کودک سعی می کند خود را منطبق با دنیای اطراف کند.
این دو اگر متعادل جلو بروند فردی متعادل خواهیم داشت، اگر همسان سازی غالب باشد کودک گرایش به بازی دارد و اگر همسازی غالب بشود، کودک گرایش به تقلید دارد. (شکل گیری نماد در کودکان)
می توان این دو طبقه را شبیه گرایش به ذهنیت و عینیت، فردیت و اجتماعی بودن، دانست. در مواردی ما ناچار هستیم که مطابق با هنجارهای اجتماعی رفتار کنیم و در مواردی می خواهیم هنجارهای اجتماعی را بر مبنای نیاز و ویژگی های خودمان تغییر بدهیم. این تلاش و تغییر جامعه یی پویا و رو به جلو را می سازد.
دوست م می گفت که کلاس اول ابتدایی از مادرش پرسید که چرا میوه را با هم می نویسند و می خورم را جدا؟ مادرش او را به معلم ارجاع داد و معلم گفت چون میوه را همین طوری می نویسند. معلم نمی تواند برای کودک هفت ساله درباره ی اسم و فعل توضیح بدهد. او مجبور است به کودک روشی یاد بدهد که با تقلید کار با ابزار زبان را یاد بگیرد. آموزش و تحلیل نقش کلمات در سال های بالاتر امکان پذیر است.
متاسفانه سال های بالاتر در نظام آموزشی ما معنی ندارد. کودکی که بالا می آید یاد نگرفته که فکر کند، یاد گرفته حفظ کند و جواب بدهد. کودکی که بزرگ می شود یاد نمی گیرد که مسئله ش را حل کند، یاد می گیرد که روش حل مسائل دیگران را در زندگی خودش به کار ببندد (چقدر جواب می دهد بماند). حتی اگر به ش مفهومی درس بدهی، می ماند و می گوید این راه خیلی سخت است.
ماجرا از این قرار است که دیروز داشتم در کلاس حسابان به بچه ها قاعده ی زنجیری درس می دادم، معلم شان رفته ایران و این هفته نمی آید. براشان فرمول کلی را نوشتم که با این فرمول مشتق هر تابعی را می توانید محاسبه کنید. وقتی مثال حل می کردم آن ها با مثال های خودشان تطبیق ش می دادند و می گفتند خیلی سخت است. دبیر به ما گفته وقتی فلان تابع بود این کار را بکن و وقتی بهمان تابع بود آن کار را. این مسئله را پیش تر هم بارها دیده بودم.
دل م براشان سوخت. تقصیری هم ندارند. کسی به شان یاد نداده فکر کنند. به شان یاد داده ند که طوطی وار درس یاد بگیرند، حتی ریاضی را. آن وقت است که روش درست را که احتیاج به فکر دارد کنار می گذارند و به روشی که برای هر مورد جزیی دستورالعمل دارد استفاده می کنند و ناراحت کننده تر این که تلاش می کنند تا با همان فرمولک ها مسئله ی جدید را یک جوری حل کنند، با آزمون و خطا بیش تر.
این مشکل فرهنگ و نظام آموزشی ماست که تقلید و سنت گذشتگان از ارکان فکری آن است که در تمام شئون جامعه نمود پیدا می کند. این که معلم برای ارزیابی دانش آموز به این بسنده می کند که جواب مسئله و فوق ش راه حل آن درست باشد و مهم نیست که دانش آموز با تقلب به آن رسیده یا حفظ کرده و یا فهمیده. این که ما داریم خودمان را گول می زنیم که هر سال کرور کرور مهندس و دکتر و دبیر و وکیل تحویل جامعه می دهیم ولی وقتی دو سوال پشت هم بپرسی درباره ی مفهوم چیزی که گفته ند یا کاری که انجام داده ند، می مانند. این که به خیال خودمان داریم فکر می کنیم اما ارزش گذاری ها و تعریف هایی را که به خوردمان داده ند نشخوار می کنیم. این که ... خوشبختانه هنوز هستند کسانی که این نظام سنتی را بر نمی تابند و سطح فکرشان را از آن چیزی که هست بالاتر می برند و می توانند به مسائل با دید انتقادی نگاه کنند.
هربار در این باره فکر می کنم به جمله ی کانت می رسم که می گوید مردمی که فکر نمی کنند کسانی هستند که به قیم احتیاج دارند، یعنی این که کسانی که فکر نمی کنند دیگران جاشان فکر می کنند. بع بع...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد