هر روز اتفاقی تو مدرسه می افتد که ارزش نوشتن دارد، البته شاید به نظر من این طور باشد چون سعی می کنم با بچه ها ارتباط برقرار کنم و از درون شان با خبر بشوم.
بامزه ترین و تامل برانگیزترین حرفی که شنیده م از پسری سیزده چهارده ساله است که مطالعات سیاسی و مذهبی دارد. او گفت که می خواهد ارتشی جمع کند برای کودتا که دنیا را تسخیر کند و عدالت و آزادی را برای همه به وجود بیاورد. ازش پرسیدم خب این کار را قرار است امام زمان بکند، تو راه دیگری سراغ نداری که بشود وضع مردم را به تر کرد؟
گفت: دلیل این که می خواهم کودتا کنم این است که دیگر امام زمان ظهور نکند، چون شنیده م که وقتی ظهور کند همه ی آدم ها را غیر از مسلمان ها می کشد و من نمی خواهم کسی کشته بشود.
خوب شما در جوابش نگفتی که این طور نیست؟
مهم تر از چیزی که من به ش گفتم اینه چرا باید این فکر تو سرش به وجود بیاد.
عنوانش رو بذار دموکراسی از نوع تخیلی.
آیا در دنیای خالی از ترس می شه زندگی کرد؟
یا اینکه چرا از اهرم ترس برای تبلیغ استفاده می شه؟ به خاطره یک سری از منافع شخصی؟ فکر می کنم به همین دلیل باشه و فکر می کنم این بیشتر چالش شرقیا و به خصوص کشور های هر چه بیشتر و البته به ظاهر مذهبی تره. جالبه که وقتی سرگذشت سینوهه رو ی خوندم هم همیشه ترسی از آمون درمیون بود تا اینکه یه جایی حورمحب به سینوهه می گه اگه ترسی از آمون نباشه اون و کاهنای کذاییش سقوط میکنن.
ترس برای انقیاده. این که بترسیم مجبور می شیم به چیزهایی پناه ببریم و این وابستگی قابل سوء استفاده است. سینوهه اصلاً سندیت تاریخی نداره و می شه اونو ترجمه و تالیف ذبیح الله منصوری دونست.
cheghdr ba khodesh kalanjar rafteh sare in ghazie emam zaman :(
آره اونم تو این سن که احساسات شون خیلی بکر و شفافه. به ش چند تا کتاب معرفی کردم که شاید نوع مطالعات ش تغییر کنه.
مرسی از راهنماییت