بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته 386 (...)


معما: "آن چیز سفیدی که در فضله ی کبوتر است چیست؟"

پاسخ: "آن هم فضله ی کبوتر است."


کورت ونه گات جونیور

نظرات 3 + ارسال نظر
اطیلا شنبه 12 تیر 1389 ساعت 11:34 ق.ظ http://atilabahari.persianblog.ir/

ایشان چشم بسته غیب گفته اند!![نیشخند]

شیشو یکشنبه 13 تیر 1389 ساعت 07:25 ب.ظ http://shishu.persianblog.ir


.
.
.
چقدر زیبا گفت واقعیت . . چقدر زیبا گفت خودتو گول نزن! . . و توهم برنداردت . . منو به یاد شعری انداخت که ۲۰ خرداد ۸۶ تو وبلاگم نوشتم!
.
http://shishu.persianblog.ir/post/41
.
توهم صدا



صدایی از میان تاریکی٬

از پس نفس های باد٬

به گوش می رسد!٬



گامهایی

آهسته

چمچمان

در این تاریکی مطلق

نزدیک می شوند٬



دزدی

گویا

برای بردن خاطره هایم

آمده است



فرشته ای

شاید

سیبی از بهشت آورده!



نه!٬

این صدای پای خداست

شاید!

که برای شنیدن غصه های دل

از ان سوی آفتاب

به سوی پنجره ی باز اتاقم آمده است!



سپیده دمان

رویاهایم را در هم شکست

نگاهم را از پنجره بیرون کشید٬

تا بدانم

این صدا٬

صدای چمچمه ی

گربه اکی گرسنه است٬

که برای یافتن غذا

به دنبال کیسه ای از زباله می گردد!



سپیده دمان

توهماتم را در هم شکست!٬

نگاهم را

به نگاه افق دوخت٬

تا دمی٬

گرچه اندک٬

زندگی کنم. . .‌!
.
.
موفق باشی

.
.
.

ممنون

یگانه چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 06:29 ب.ظ http://erolit.blogsky.com

سلام... باید برای این شعر هم به احترام کلاه از سر برداشت.... خیلی جالب بود....

سلام ... مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد