بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته 400 (self criticism)


گه گاهی نوشته های وبلاگ م را مرور می کنم، چند نوشته را تصادفی انتخاب می کنم و می خوانم. ارزیابی می کنم: نتیجه رضایت بخش نیست، می بینم که خام هستند و از نظر ساختاری ضعیف.

دل مشغولی های پرورش نیافته، ایده های شتاب زده نوشته شده، مطالب نامنسجم و "از هر دری سخنی" وار، تکیه به حافظه، نتیجه گیری های بعضاً نادرست یا با توجه به مقدمات نامرتبط.

از طرف دیگر ساختار وبلاگ م که یادداشت های گاه و بیگاه است، بیش تر به سالاد می ماند که هر چیزی توش می توان پیدا کرد، من اما وبلاگی تخصصی درباره ی موضوعی مشخص را می پسندم. درباره ی داستان، شعر، موسیقی، ریاضی یا هر موضوع مشخصی.

شرط داشتن وبلاگ تخصصی مطالعه، نوشتن و بازنویسی است که وقت ش را ندارم و اکثر مطالب وبلاگ م تا کنون درباره ی اتفاق های روزمره بوده، یا موضوعی را با تکیه به خوانده های قبل مطرح کردن و تحلیلی درباره ش ارائه دادن.

مسئله ی کمبود وقت و نارضایتی از نوشته ها من را به طور جدی به فکر بستن این وبلاگ انداخته، تا در آینده ی نزدیک که زندگی به روال منظم خود برگردد وبلاگی تخصصی باز کنم. با این همه نمی توانم به راحتی از این چهار سال و چهار صد نوشته بگذرم: قوی یا ضعیف بخشی از من هستند، تجربیات، تفکرات و خاطراتی که در این مدت داشته م در این نوشته ها منعکس شده ند، بعضی از نوشته ها را هنوز دوست دارم و بعضی از ایده ها به نظرم قابل طرح و بحث می آیند. شده م دوریان گری و این وبلاگ روح من را نشان می دهد.

همین مسئله از جهتی باعث گریز من از وبلاگ م شده، گاهی به سرم می زند وبلاگ جدیدی با شخصیت مجازی باز کنم که هیچ کس نشناسدم. ترس مواجهه با خود و ضعف هایی که در نوشته هام به چشم می خورد، مانند دوریان گری که تصویرش روز به روز پیرتر و وحشتناک تر می شد، باعث شده که ازش فرار کنم و درست به همین دلیل کشش مقاومت ناپذیری به دیدن وبلاگ م دارم، همان طور که دوریان گری به اتاقک زیر شیروانی می رفت و ساعت ها به تصویر خودش که پنهان کرده بود نگاه می کرد.

حالا که به نوشته ی چهارصد رسیده م بیش تر از قبل نیاز به تغییر را حس می کنم. می خواهم وبلاگ م ظاهر آبرومندی داشته باشد. از طرف دیگر کم کم که از دنیای کتاب فاصله گرفته م و وارد زندگی شده م، تا حدی نگاه م به همه چیز اقتصادی شده و به فکر بهره وری هستم. ترجیح می دهم سالی یک مطلب بنویسم ارزشمند تا این که ماهی چند مطلب بگذارم ضعیف.

خیلی خوش حال می شدم در این چهار سال کسی تلنگری به من می زد، نوشته هام را نقد می کرد و می گفت چه نویسنده ی فرودستی هستم. تعریف دوست هام برام قوت قلب بود اما ملاحظه آن ها و انتقاد نکردن یا نظر ندادن شان باعث شده که در این چهار سال در جا بزنم و حالا که به نوشته هام نگاه می کنم پیش رفت چندانی توش نمی بینم.

نوشتن م را در این وبلاگ ادامه خواهم داد ولی قطعاً در آن تغییر زیادی به وجود خواهد آمد. این وبلاگ خوب و بدش جزیی از من است، سرمایه یی برام حساب می شود و نمی توانم به همین سادگی کنار بگذارم ش.


پ.ن. بحث خوبی در کامنت ها شکل گرفته. ورود دوستانی را که به بحث علاقمند هستند خوشامد می گویم.


نظرات 17 + ارسال نظر
kianoush سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 06:03 ق.ظ

shekaste nafsi nakon digeh, vali ba inke herfeyee benevici vaghean movafegham .

I hope so

دوست عزیز اصلا نگران این حرف ها نباش. اصلا وبلاگ برای همین هاست. برای آزمون و خطا. برای امتحان کردن شیوه های نو و برای ارتباط مستقیم با مخاطبان و....

نگران خودم هستم رفیق ...

نوید دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 11:36 ق.ظ

به بهانه نوشته 400
سلام نوید عزیز
مدتی است که کاری بیش و کم تحقیقی را پیرامون فرهنگ وبلاگ نویسی و پرسه زنی در فضاهای مجازی (Face book و...) با همراهی یکی از دوستانم آغاز کرده ام. گرچه هنوز در مراحل آغازین طرح به سر می بریم، با عطف به یادداشت آخر تو، به نظرم طرح برخی از ایده های ابتدایی کار با تو نه تنها خالی از لطف نیست، که در سطحی فراتر، می تواند، به غایت، یاری رسان نیز باشد. ( قابل کتمان نیست که چهار سال و اندی وب نویسی و وب گردی، بی تردید، تجربه ای عزیز و گرانقدر برای توست.) در ضمن این موضوع بهانه ای نیز برای گپ و گو با رفیق و عزیزی همیشگی است.
1- گرچه به صورت شخصی درد و دل کردن در چنین فضاهایی را (یعنی دست و دل بازانه امری درونی را با دیگری ،از گونه ناشناس، در میان گذاشتن ) نمی پسندم، در قالب دیدی بسیط تر و فراتر نیز آفت های نوشتن در این فضاها را در قیاس با محاسن و مزایای آن افزون تر می دانم.
2- به طور کلی اعتقاد دارم ( البته تنها در حد یک فرضیه، چرا که همان گونه که گفتم
، ما هنوز در نخستین گام های کار تحقیقی خود هستیم.) که فرهنگ وبلاگ نویسی یکی از نوپاترین و در عین حال مهجورترین سنن ادبی ما را ،یعنی سفرنامه نویسی مدرن، ( منظورم از عصر قاجاریه به بعد است و به سنت های کهن قرون اولیه کاری ندارم که پیچیده بودندو مغلق) ، ناباورانه، از بین برد. بیش از هر موضوعی، به زعم من ، آفت اصلی در ارتباط با مقوله زبان معنا می یابد. ملتی که ، و یا به تعبیر بهتر، جوانانی که در حال تجربه نوشتن و حرف زدن در قالب زبانی نوظهور و البته جدی بودند، به یکباره عطای چنین تجربه ای را به لقایش بخشیدند و فاتحانه به خودمانی نویسی و صمیمی نویسی ( و البته در اکثر موارد پیامد بی واسطه آن یعنی غلط نویسی ) روی آورده و سنت فارسی نویسی در امتداد جریان خواجه نظام الملک ها و بیهقی ها را به زباله دان تاریخ سپرده و با طرح توجیهاتی همچون : « یک تجربه نو»، « آزمون و خطا» و عباراتی از این دست، گفتار تحلیلی را به نفع صدور کلام قصار، در گوشه گنجه مادربزرگ رها کردند. به تعبیر ساده : سهیم شدن در تجربه امر زبانی مدرن پیش از پا گرفتن جای خود را به تولید و بازتولید زبانی خودمانی، دم دستی، باحال، و در بیشتر موارد پریشان گوی و آشفته و غلط داد و در اقدامی حیرت انگیز، این زبان جدید ساز خود را این چنین کوک کرد : که ما در حال تجربه کردن و آزمون و خطا هستیم و شما منتقدین و نق زن ها برید پی کارتون که خیلی مرتجع و عقب مانده اید. نوید عزیز در عبارت فوق هیچ نشانی از اغراق نیست و مستندات آن در حافظه کامپیوتر شخصی من محفوظ است.
3- دیگر ایراد اساسی فرهنگ وبلاگ نویسی و فیس بوک نویسی ( منظور خبرنوسی) ، نادقیق نویسی است. اساسا نوشتن در چنین فضاهایی ، به تعبیری عامیانه، مالیات ندارد و قابل پیگرد علمی و تحقیقی و... نیز نیست. به مثابه مصداقی خصیصه نما، به زعم من، اکثر داعیه ها و ایده های (وای خدا که چقدر من متنفرم از این واژه ایده؛ اساسا بخش عمده ای از ما ایرانی ها از سپیده دمان تا شامگاهان در حال صدور ایده هستیم.
راستی فلانی اون ایده ای که چند وقت پیش باهام در میون گذاشتی چی شد؟
فلانی: کدوم ایده؟
همون که....
فلانی: ای بابا تو هم که خیلی عقبی. من بعد از اون 46 تا ایده دیگه هم از خودم درکردم ولی وقت نمی کنم که اینهارو جلو ببرم.) مطروحه در چنین فضاهایی از حیث مستند بودن و استوار بودن بر منابع دقیق و تحلیلی، بیشتر به آرزوها و دلاوری¬های دوران کودکی شبیه اند. تا حال فکر کرده ای چرا از بین این همه سنن ارزشمند ادبی ما ، تنها، سنت قصار نویسی در وبلاگ ها رواج دارد؟
4- ارایه بی واسطه مکنونات درونی و پنهان داشته های افراد به گونه ای دست و دل بازانه در چنین فضاهایی از دیگر عجایب است. عاملی که سبب تکوین و شکل گیری سنت پریشان گویی شده؛ سنتی که با مددجویی از تعابیر و اصطلاحاتی هم چون «فراخی عظیم ماتحت»، «شرایط تخمی پیرامونی»، « فاز ندادن» و... ( تاکنون در تحقیق ما با بهره گیری از روش «تحلیل محتوا» و بررسی محتوای برخی از وبلاگ ها، تعابیر از جنس سه اصطلاح فوق بیشترین فراوانی را کسب کرده اند.) هرگونه کم کاری و فقدان جدیت را، خواه در هر کاری، توجیه می نماید.
5- نوید عزیز سخن بسیار است و حوصله تنگ. چهار مورد فوق خلاصه ای است از تزهای ده گانه پژوهش ما پیرامون این موضوع. قطعا برای تو باید قابل درک باشه که بنا به دلایلی قادر نیستم تمامی آن ها را ،بی کم و کاست، در وبلاگ تو قرار دهم. از پیشنهادات، و به خصوص انتقادات مخرب ، به گونه ای وحشتناک، باالاخص از سوی یک دوست استقبال می کنم.
6- حدود 25 دتا از نوشته هات رو خوندم و به فراخور زمان این تعداد رو افزایش می دم. این تعداد برای اظهار نظر کردن دقیق به هیچ وجه کافی نیست. اما در قالب قضاوتی شتاب زده، برخی خوب بودند و برخی بد.
- نوشته 400 از هر نظر عالیه.
- نوشته 399 گرچه حاوی ایده های ( خدایا باز هم ایده) خوبیه ولی خیلی کلیه و فاقد منبع و ماخذ. نوید جان این ها به نظر من یکی از جدی ترین آفت های وبلاگ نویسی. این که موضوعی ساده نقطه عزیمتی باشه برای نقب زدن به تاریخ تمدن نه تنها اشکالی نداره، که خیلی هم خوبه ولی رفیق من ،به نظر من، راهی که تو رفتی راهش نیست.
- من اساسا با نوشته هایی از جنس 398،394،393،392،391 و 390 موافق نیستم. وقتی با چنین جملاتی روبرو میشم (امان از این قصار نویسی)، نویسنده در ذهنم بدل به حکیمی نصیحت گوی ( بخوان پریشان گوی ( یاد گل آقا بخیر)) میشه.
- ولی در عوض 396 عالیه. این یکی با بالایی ها فرق داره.چرا؟ بحث مبسوطی طلب می کنه و بماند برای بعد...
- و اما نوشته 397... باورم نشد که این نوشته کار خودته... از هر جهت ، به زعم من بده ( امیدوارم ازم ناراحت نشی ولی جملاتی از این دست : « دوست من! احتمالاً می آیی و این نوشته ها را می خوانی. آدرس وبلاگ ت را نمی گذارم که خواننده هام بیایند و دروغ ت فاش شود و شرمنده شوی. امیدوارم روی پای خودت بایستی، روز به روز قوی تر بشوی و فکرت را همان طور که هست، به دیگران نشان دهی و زیبایی های فکر و قدرت قلم ت دیگران را جذب کند. » با عطف به مورد سرقت شده، خیلی تفرعن مآبانه است.) یعنی از نظر تو اون جمله قصارت تا این حد خاص و منحصر به فرده؟ اصلا مگه تو این جمله یا حتی ایده رو جایی ، مثلا در مقاله¬ای، همایشی یا...، ثبت کردی که حالا ناراحتی؟ چقدر مطمئنی که چنین ایده ای رو فرد دیگری پیش از تو طرح نکرده باشه؟ نوید عزیز؛ لحن تو ، زبان تو و نثر تو در این نوشته تحقیرآمیز و تفرعن مآبانه است. به زعم من، یک جمله، اصطلاح و یا ایده ساده ارزش اینگونه نوشتن رو نداره.
7- خوشحالم از این که می نویسی و از همین ره ،به تعبیر عارف قزوینی، زنده ای.
8- بهترین آرزوها برای تو و کیانوش.
با امید و اعتماد
نوید پورمحدرضا

واقعاً ممنون نوید جان، در اولین فرصت باب گفت و گو را باز می کنم در این باره. چون مفصل است، نیاز به وقت و دقت بیش تر دارد.

سعید دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 06:03 ب.ظ http://www.woodyallen.blogspot.com

دلم می خواست می توانستم با زبان همیشگی حرف بزنم... من با ایمان موافقم. اولین حرکت برای اینکه دیگر ننویسی همین است که دلت بخواهد یک بار بنویسی و کامل بنویسی. این زمانه زمانه ی مارسل پروست و جیمز جویس نیست. زمانه سرعت است. تازه آنها امکان اینکه راحت همه چیز را به همه نشان بدهند نداشتند.
اگر کتاب " پاریس جشن بیکران" هنوز دور و برت باشد بازش کن و ببین همینگوی چند بار بر تداوم نوشتن تاکید کرده. هر چه که باشد.
وگرنه خودمان را گول نزنیم، این زندگی هر چه جلوتر می رویم بیشتر ما را غرق می کند و بیشتر و بیشتر. پس این نی هوا را از دهانت دور نکن تا لااقل زیر سطح گه ماندی غرق نشوی.
بعد از همه اینها ای تنها راه ارتباط ماست... تنها راهی که می شود هنوز هماز هم خبر داشته باشیم...

از دستان گرم تو
کودکان توامان آغوش خویش
سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد ....

آدمک باران سه‌شنبه 30 آذر 1389 ساعت 01:21 ق.ظ

خوشحالم که می نویسی!

:)

سعید یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 06:48 ب.ظ http://www.woodyallen.blogspot.com

سلام
نطر نوید را خواندم. دلم می خواست بازهم کنار هم بودیم تا راحت تر و با فراغ بیشتری در این باره حرف بزنیم.به هر حال.
من تاکید نوید را روی منابع و ارجاعات می فهمم. اما این یک صحبت اکادمیک است یک سنت قدیمی. اما رسانه ای مثل این خیلی فرق می کند. هیچ کس به خیلی از این وبلاگها و نوشته ها و جملات قصار به دید یک کار جامع آکادمیک نگاه نمی کند.- بگذریم که توی همینها هم باز خیلی چیزها را می توان یافت.- اما این رسانه ابزاری ست که دست همه را باز گذاشته. هرکس می تواند نظرش را بگوید و همانطور که نوید گفت و همانطور که خودمان هم می دانیم همه ما از بیخ عاشق کلام قصار گفتن و حکم صادر کردنیم. چه اشکالی دارد این وسط عیار هر کس مشخص است.
حکایت مجله های زرد و کتابهای فهیمه رحیمی و فیلمهای دختر پسریست اینجا.
بنظر من مشکل نوید تفاوت سطح سلیقه است. سلیقه زبانی ، سلیقه ذهنی، سلیقه ادبی و همینطور سلیقه خاص یک نگاه آکادمیک.
پویایی زبان قابل مهار نیست. همانطور که قرنها پیش هجوم عربی انقلابی در زبان ما ایجاد کرد و بعدها کلماتی از مغولی و باز هم بعدتر فرانسه و... وارد شد.
این حرکت زبان همیشه در طول تاریخ مخالفان خودش را داشته و انبوهی که ادامه اش داده اند.- گر چه وجود مخالفان بسیار حیاتی بوده - .
زمانه ما زمانه ایست که تغییرات زندگی نه در محدوده شهر و کشور که در سیلاب تغییرات جهانی حرکت می کند. پس تغییرات زبانی لاجرم است چه بخواهیم و چه نخواهیم...
واما بعد نوید عزیز من از تداخل حیطه خصوصی و عمومی صحبت کرده و من هم تا حد زیادی موافقم اما توی دنیای آدمهای تنها دیگر درد و دلهای درونی به هیچ دردی نمی خورد. هرچند باز هم با نوید موافقم که عجز و لابه ها و خیلی چیزهای دیگر در این چارچوب دلچسب نیست و می دانم این درد و دلها هدفشان چیزی فراتر از دردودل است و خودمان بهتر می دانیم. اما ... بماند.
در نادقیق نویسی هم چه می شود گفت... فقط بگویم نمی شود به هر نوشته ای به عنوان یک کار آکادمیک و با آن متر و معیار نگاه کرد.
النهایه - این کلمه را جدیدن استفاده می کنم- آنقدر این فضای وبلاگ نویسی دست و دلبازانه در دسترس است که دیگر باید بگویم نیاز به متر و معیار خاص خودش دارد و نمی شود با معیار کتابها و رسانه های دیگر به سنجش آن پرداخت...
دوست دارم این بحث با خود نوید خواهشی و آن یکی نوید و خیلی های دیگر که می خوانندش ادامه پیدا کند.
دلتنگ هر دوی شما هستم.

الان داشتم باب بحث باز می کردم که دیدم تو هم آمدی. چه خوب. همین جا بحث می کنیم.
من هم همین طور. دل م برای هر دوتان خیلی تنگ شده.

نوید دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 03:16 ق.ظ http://bottles.blogsky.com

بعد از خواندن نوشته ی نوید درصدد بودم که نظرم را در این باره بنویسم اما وقت نمی شد. الان نیم چه وقتی دست و پا کرده م که بنویسم.
دنیا دارد به سمتی می رود که تولید آثاری که می توانند نام هنری یا ادبی به خود بگیرند برای عموم مردم آسان می شود. نه با هندی کم که با دوربین موبایل هم می توانی فیلم بسازی، می توانی با نرم افزار نت ها را کنار هم بچینی و براشان ساز خاصی تعریف کنی و آهنگ بسازی و آسان تر از همه ی این ها، می توانی در وبلاگی بنویسی.
کاری که اینترنت انجام داده، دسترسی همه چیز برای همه کس است. اگر ده سال پیش خیلی از این نوشته ها در دفتر خاطرات افراد می ماند و یا در جلسه یی خصوصی خوانده می شد الان در معرض خوانده شدن میلیون ها نفر قرار می گیرد. ده سال قبل اگر قرار بود نوشته یی یا اثری در این سطح توزیع شود، در مرحله ی اول احتیاج به حمایت مالی داشت و در مرحله دوم نقد برای شناساندن در مجله ها و یا برپایی نمایشگاه و رسانه هایی از این دست. در اینترنت اگر نگوییم هر دو مرحله که مرحله ی اول از بین رفته، برای مرحله دوم لینک کردن دیگران را می توان به نوعی معرفی دانست؛ بنابراین فرد آزادانه و بدون دغدغه مالی حداقل، شروع به پیدا کردن مخاطب می کند.
اثری که هر فرد در اینترنت در معرض نمایش می گذارد از ظرفی می تراود که می تواند با دانش و ذوق هنری غنی شده باشد یا نه. من در این مورد کاملاً اقتصادی نگاه می کنم. همه می توانند کالاشان را عرضه کنند و می توانند مشتری هایی داشته باشند. اما مسئله یی که دغدغه ی من هم هست و فکر کنم نوید هم به آن فکر می کند تغییر ذائقه یی است که چنین وبلاگ هایی به وجود می آورند. در این مورد همراه نقد ادبی و زبانی نیازمند نقد روانشناختی و جامعه شناختی هستیم چرا که به نظر من اگر بسیاری از نیازهای نسل جوان برطرف شود، به نوشتن وبلاگ رو نمی آورند و کسانی می مانند که دغدغه ی جدی تری از نیازهای اولیه و ارضا شدن شان دارند. اکثر وبلاگ هایی که دیده م عاشقانه ی سانتی مانتال هستند، به دلیل ارضا نشدن میل جنسی و پیدا نکردن راهی برای کنترل آن. مشکل برقراری ارتباط در اجتماع، مشکل فهمیدن هم دیگر، انسان ها را به نوشتن می کشاند و در اکثر موارد هم نویسنده از زمین و زمان می نالد و ترحم طلب می کند. ناتوانی فرد در حل مشکل سبب می شود که درد را با مسکن نوشتن تخلیه کند اما مشکل هم چنان وجود دارد. مسئله ی برقراری ارتباط را بگذار کنار محدودیت های قانونی و شرعی، آن وقت می شود یک خورده به شان حق داد که بنویسند تا لااقل تخلیه شوند.
در چنین شرایطی نویسنده ما شاید اصلاً مطالعه نداشته باشد و یا آبشخورش کتاب های مبتذل باشد، خب ازش چه انتظاری می توان داشت؟ البته مشکل بزرگ تر این است کسانی از این دسته را که من دیده م انتقاد را هم برنتابیده ند. تکیه شان به کامنت های متعدد بوده و مخاطبی که دارند و حتی یکی شان خوش حال بود که از روی نوشته های وبلاگ ش دعوت شده که برای صدا و سیما بنویسد.
به نظر من اکثریت وبلاگ هایی که متن عرضه می کنند، جدای از وبلاگ های تبلیغاتی، آموزشی، فتو بلاگ و این ها، در همین دسته قرار می گیرند و درصد کم تری هستند که جدی تر به مقوله ی نوشتن نگاه می کنند.
منظور من از جدی، همراه با مطالعه، تحلیل، هوشیاری و طبع نیکو (عجب ترکیبی) است.
فعلاً باید بروم. ادامه ش را بعدتر می گذارم. می خواستم پست جدیدی در این باره بگذارم که دیدم به تر است همین جا خودمانی صحبت کنیم.

سعید دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.woodyallen.blogspot.com

من پیشنهاد می کنم اگر بحث خوبی شد من وتو همه اش را بگذاریم توی وبلاگمان بعنوان یک پست مستقل...
امروز به نوید خبر دادم. خواست بخواند و بعد حرف بزند. پس من به احترام نوبت منتظر صحبت نوید می مانم

موافق م، فقط تو از رو نوار تبدیل ش کن به متن D:

ایمان سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 07:37 ب.ظ http://chortekootah.persianblog.ir/

چرا که نه. اصلا برای کسی که می خواهد نوشته های ؛ بدون تعریف؛ یا تصویرهای ذهنی یا ایده های خامش را جایی بگذارد وبلاگ ابزار خوبی است.

من این ایده را قبول دارم که وبلاگ محل گذاشتن ایده های خام یا تصویرهای ذهنی می تواند باشد اما الان به وبلاگ با دید اقتصادی نگاه می کنم: می خواهم مخاطب جدی و حرفه یی داشته باشد. در مورد خودم می خواهم دیگر ایده ی خام نگذارم.

سعید چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 05:51 ب.ظ http://www.woodyallen.blogspot.com

چی شد؟
باز این نوید پ. تنبلی پیشه کرده؟ یهو چرا کات شد؟

نمی دونم رفیق، باید یه تلنگری به ش بزنیم.

الهه پنج‌شنبه 16 دی 1389 ساعت 09:35 ق.ظ

باز جای شکرش باقی که اینجایی هست که انتقادی هم باشه قصدم مجیز گفتن نیست بلکه تو جامعه ای که پر شده از توهم بت های کامل و بی هیچ عیب و نقص،از کسایی که فکر میکنند نو آورند و از دیگران متفاوت! (که البته مهم اینه که از چه لحاظ و درجه ای از دیگران متفاوت بود) و وقتی که سلیقه ی جمعی همین فهیمه رحیمی ها و سریال های چیپ رو می پسنده نمیشه انتظار دیگه ای داشت اینها البته از جاهای دیگری هم آب میخوره به نظرم یکی از این سرچشمه ها سیستم آموزشی است و سیستمی که یاد میده تقلید کن.

آره واقعاً

مهسا جمعه 17 دی 1389 ساعت 04:06 ب.ظ

چه عجیب ... همین الان از نوشتن یک پست می آیم و می بینم با همین فکر هایی که تو نوشتی آن پست را نوشتم. واقعا مهمه تغییرش بدهی؛ مخصوصا با این روندی که می نوشتی. فکر می کنم، از نظر زمانبندنی برای محقق کردن این خواسته ات احتمالا با مشکل مواجه بشوی. در ضمن ذهنت تو نوعا خیلی پراکنده است: یک سرش ادبیات و یک سرش عمران- خاک. وسطش هم پول و مخارج زندگی و چه چه و چه. این هم فقط برای تو نیست برای خیلی ها هست منتها خیلی ها آرمان خواهی یا به قول خودت ایدالیسم تو را ندارند. به هر حال فعلا "کاچی بهتر از هیچی" :)

آره خیلی پراکنده است فکرهام ...

neo جمعه 24 دی 1389 ساعت 01:49 ب.ظ http://neow.persianblog.ir

دوست عزیز
به نظر من، نظر شخصی من، وبلاگ کاملا جایی برای دلنوشته ها هست. د رنتیجه این حس خودم، کم پیش میاد نوشته های وبلاگ رو اساسی نقد کنم، بیشتر به نظرم نوعی بازتاب البتنه دور و به همراه خطا هست از دوستان، مخصن وقتی که دورند. این دلیل این هست که از نوشته های وبلاگ به اندازه داستان هایی که می نوشتی انتقاد نمی کنم.
دیگه این که اون حرفه ای نوشتن به نظرم خیلی هم خوب هست، می تونی سایتی داشته باشی و قالبی که خاص خودت باشه و صفحه هایی برای معرفی خودت یا چیزهایی که علاقمندی.. خلاصه یه سایت حرفه ای برای یه آدم حرفه ای. اما توی همون سایت هم می شه دو دسته باشه نوشته ها. یه دسته برای اعلام به جهان، به همکاران نویسنده یا هر چیزی، و دومی باز هم یه وبلاگ که گاهی آدم دلش م یخاد توش بنویسه یارانه ها رو حذف کردن و چشمای مردم نگران شده و اینا. بدون دلیل روشنفکری یا تحلیل خاصی. فقط دلش خواسته بگه. این جور نوشته ها هم نقد نمی شن.
اما این وبلاگ فقط یکی از بخش های شخصیتت هست که همه ش نیست. و حتا مووضع تخصصی ایی هم نداره. پی در ردیف نقد (به نظر من ) قرار نمی گیره. نظرم در مورد وبلاگ خودم هم همینه. و وبلاگهای غیر تخصصی اکثر دوست هام. مگر ما چه هستیم جز آدم هایی که آدمند و گاهی هر چیزی را در وبلاگشان می نویسند...
اما یه جور نامفهوم و بی ربطی، حس م یکنم باید نگران باشی. نگران خودت، نگران رویاهات و این که کجا هستی و داری چی می کنی رفیق. خود تو، از وبلاگ و نقد و این ها خیلی مهم تره. و اون کجاست و داره چه م یکنه.. امیدوارم هر چی می کنه خیر باشه و مورد علاقه ش.
(این دومین کامنت منه. کامنت قبلی م یکی دو هفته پیش بود که پرید)

آره. شاید یک سرش به خودم برگرده. به نظرم خیلی مهمه که بخوام جدی بنویسم اما جایی که دارم عرضه ش می کنم جای جدی یی نیست. من هم قبول دارم که وبلاگ جایی یه که هر کی هر چی بخواد می تونه بنویسه ولی به همون نسبت هم مخاطب ش فرق می کنه.
مثلاً یک کسی نگرانی شو بروز بده از یارانه ها با یک نویسنده اونو به یک اثر ماندگار تبدیل کنه قطعاً خیلی فرق داره. برای من در حالت کلی نوشتن هیچ وقت تفننی نبوده. الان حق دارم از خودم گله مند باشم. :)

کیانوش چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 11:32 ق.ظ

هرکه فریادرس روز نصیبت خواهد
گو در ایّام سلامت ، به جوانمردی کوش
;)

:* چه شعر قشنگی

نوید شنبه 2 بهمن 1389 ساعت 12:11 ب.ظ http://bottles.blogsky.com

مثل این که نوید نمی خواهد ادامه بدهد نوشته ش را و بحث کنیم. من ادامه ی نوشته خودم را می نویسم. درباره ی جمله قصار گفتن راست ش من با این دید نگاه نمی کنم که چه در گرانمایه یی را صادر می کنم و با این گزاره که شاید تحلیل موشکافانه علمی پشت ش نباشد، ادعای هدایت یا نشان دادن مشکل داشته باشم (ته ش را نشان دادم) و صدور این گزاره ها باعث نمی شود که خودم را عقل کل بدانم و در آن مورد بیش تر مطالعه نکنم، برای من صدور جمله قصار به اشتراک گذاشتن نتیجه یی است که بیش تر از ادعای درست یا نادرست بودن، پشت ش دید زیبایی شناختی نسبت به رابطه یی که کشف کرده م وجود دارد و زیبایی که حس کرده م یا آفریده م در وهله ی اول قرار است که به اشتراک گذاشته شود. ما خیلی جمله ها را می خوانیم که نقل قول می کنیم و خوش مان می آید و فکر نکنم به آن نویسنده ها برای صدور جمله یی که شاید تنها مرجع صدورشان تجربه باشد خرده نمی گیریم. به عنوان مثال سلین جمله یی دارد که در وبلاگ م هم گذاشته م: "از کار تخیل پس از گذشت سال ها چیزی بیش تر از یک مهمانی از مد افتاده باقی نمی ماند" از خیلی جهات ممکن است بشود این جمله را نادرست دانست اما حداقل من به عنوان یک جمله زیبا و نه قصار دوست ش دارم.

نوید پور یکشنبه 3 بهمن 1389 ساعت 09:07 ق.ظ

سلام بر رفقا
عذرخواهی از اینکه در ادامه بحث از سوی من خلل وارد شد، برخی گرفتاری ها مانع بسط موضوع شد. نوید و سعید عزیز ظرف یکی دو روز آینده ،من نیز سهم خود را ادا می کنم.

منتظریم رفیق ...

شازده خانم سه‌شنبه 10 اسفند 1389 ساعت 08:53 ق.ظ http://tehransaate5.blogsky.com/

نویدجان وبلاگم فیلتر شد.شما رو به وبلاگ جدیدم دعوت میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد