نوشته ۳۱۵ (غریزه)

این نوشته ها به صورت مسلسل و با شماره مشخص شده ند. برای خواندن مطالب قبل به همین موضوع مراجعه کنید.

15. دیدیم که این جهان در تغییر مدام است، ما در سیستم ناشی از پرتاب شدگی زندگی می­کنیم و تمام پدیده­های موجود دگرگون می­شوند. در این جریان مفهومی به نام بقا به چشم می­خورد که تمایل پدیده­ها برای رسیدن یا حفظ حالتی­ست که با توجه به ابعادشان تعریف می­شود و نسبت به شرایط و در زوایای دید مختلف متفاوت است.

با توجه به این شرایط دو دسته پدیده در قبال پدیده­ی A تعریف کردیم که دسته­ی اول او را به سمت بقا می­برند و رابطه­ی بین­شان هم­زیستی است و دسته­ی دوم که می­خواهند از بین ببرندش که بین­شان جنگ در می­گیرد. در این جریان دریافتیم که مفهومی به نام نیرو وجود دارد که در رقم زدن چگونگی نتیجه­ی جنگ یا هم­زیستی موثر است.

برای این که پدیده بتواند بقای خود را حفظ کند باید بتواند تعیین کند کدام پدیده در دسته­ی اول و کدام در دسته­ی دوم است تا رویکرد خود را در قبال آن تنظیم کند. بنابراین به ابزار تشخیص نیاز دارد، حواس و مرکز پردازش سیستم تشخیص را تشکیل می­دهند. در حالت ساده، مغز از قیاس بین پدیده­­ها استفاده می­کند، اگر پدیده­ی مورد نظر مشابه با پدیده­یی باشد که بقاش را تامین می­کند، در همان گروه قرار می­دهدش و در غیر این صورت در گروه متخاصم.

در آغاز زندگی، جانور اطلاعات اولیه را برای مقایسه به صورت ژنتیکی و توسط آموزش والدین­ش دریافت می­کند و در طول زندگی اطلاعات ذهن­ش گسترش می­یابند.

در مثال کودک دیدیم که وقتی دست­ش به آتش می­خورد آن را پس می­کشد، مغز دستور پس کشیدن می­دهد. در برخی موارد، هنگام مواجهه با خطر، رفع نیاز و غیره، مغز دستور آنی برای برطرف کردن­ش می­دهد. از آن­جایی که زمانی برای تفکر و تجزیه و تحلیل وجود ندارد و برای طبقه­بندی­های آتی نیاز به در نظر گرفتن ساختار متفاوتی در کنار ساختار تفکر هستیم، نام­ش را غریزه می­گذاریم.

هرچند که مرکز غریزه در مغز وجود دارد و در جانوران نسبت این قسمت از مغز به کل بیش­تر از انسان است اما نمی­توان موقعیت مستقلی در اندیشه­ براش در نظر گرفت بلکه توام با سیستم تفکر عمل می­کند. در نوشته­های بعد در این باره بیش­تر بحث می­کنیم.