نوشته ۳۲۳ (عقل و احساس)

این نوشته ها به صورت مسلسل و با شماره مشخص شده ند. برای خواندن مطالب قبل به همین موضوع مراجعه کنید. 

 

23. خیلی سعی کردم که نوشته­ها منظم باشد و تمام مباحث با توجه به تعاریف مشخص مطرح شود اما وقتی موضوع پیچیده است، نمی­توان انتظار نظم را داشت. چون وجوهی در برخی مثال­ها وجود دارد که به آن پرداخته نشده و سر فصل جدیدی لازم دارد. به همین دلیل خیلی از مباحث را به آینده ارجاع دادم و امیدوارم بتوانم همه­­شان را مطرح کنم.

در ضمن از کسانی که نوشته­هام را نقد می­کنند و ایرادهاش را به­م می­گویند صمیمانه تشکر می­کنم و هیچ­وقت این لطف­شان را فراموش نخواهم کرد.

قبل از هر چیز نکته­­یی را بگویم: کاری که من می­کنم ارائه­ی نظامی برای طبقه­بندی اتفاق­هایی­ست که دور و برمان می­بینیم، مانند جدول تناوبی مندلیف و اصلاً حکم صادر نمی­کنم. اعتبار نظریه­ها به تبیین پدیده­هاست و پیش­بینی رفتارشان و هیچ کدام اعتبار ذاتی ندارند.

تا به­ حال غریزه و تفکر را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دادیم. دیدیم که این تفکیک صرفاً برای شناسایی به­تر و طبقه­بندی رفتارهاست. غریزه بقای کوتاه­مدت را در نظر می­گیرد و تفکر دراز مدت. غریزه وقتی پدیده­یی را در گروه خوب و بد قرار می­دهد جاشان ثابت می­ماند و تفکر می­تواند بد را به خوب تبدیل کند. دیدیم که نتیجه­ی پردازش تفکر مفهوم است و نتیجه­ی پردازش غریزه محسوس.

تا به حال درباره­ی جدال عقل و احساس زیاد شنیده­یم. با توجه به موارد که گفته شد آیا نمی­شود گفت احساس پیام­رسان غریزه است؟ به نظر ادعای بزرگی می­رسد و ممکن است مثال­های نقض به ذهن برسد اما کم کم این موارد را بررسی می­کنیم. در مورد کارهایی که می­دانیم غریزی هستند،  بحث نمی­کنیم مثل احساس تشنگی، گرسنگی، امنیت و مواردی از این دست. بحث را در زمینه­هایی مطرح می­کنیم که به ظاهر با این مورد منافات دارند.

زمانی­که شما معمایی را حل می­کنید، احساس لذت، افتخار، شادی و احساس­های مشابه خواهید داشت. در این حالت آیا احساس از تفکر ناشی شده؟ جدا سازی غریزه از تفکر برای طبقه­بندی پدیده­ها و ارزیابی­شان بود و گفتیم این دو با هم اندرکنش دارند. در این حالت غریزه فعالیت تفکر را مورد ارزیابی قرار می­دهد و نسبت به آن واکنش نشان می­دهد که از جنس احساس است. علاوه بر این قسمت تفکر هم حس خود را مورد ارزیابی قرار می­دهد و مفهوم افتخار را می­سازد که گامی در جهت طبقه­بندی کردن حس­های مختلف است که در بخش ارتباط و زبان به آن خواهم پرداخت.

در بسیاری از موارد زبانی کلمه­ی احساس برای نتیجه­ی تفکر به کار می­رود. من احساس حقارت می­کنم. در این حالت دیگر احساس به غریزه برنمی­گردد زیرا حقارت امری­ست که باید ارزیابی شود اما از نظر زبانی بسیار استفاده می­شود. ممکن است که فرد صورت­ش سیاه بشود، در خودش جمع بشود و حس بدی داشته باشد اما حقارت مفهومی است که با توجه به پردازش شکل گرفته و این قسمت یکی از اندرکنش­های تفکر و غریزه است.

پ.ن. یونگ در کتاب انسان و سمبول­هایش به چنین فرایندی اشاره می­کند که سهم بسیار زیادی در شکل­گیری ساختار ذهن من داشته. او می­گوید که فرایند اندیشه چهار قسمت دارد:

شعور می­گوید پدیده وجود دارد یا نه.

تفکر می­گوید پدیده چیست.

احساس می­گوید که دلپذیر است یا نه (همان بد و خوب)

مکاشفه می­گوید که از کجا آمده و به کجا می­رود.

در نوشته­های بعد بحث را در این موارد گسترش می­دهیم ولی قبل از آن می­خواهم مثال­هایی از نگرش نادرست و عمدتاً غریزی به مسائل که در جامعه رواج دارد را مطرح کنم.