نوشته ۳۶۱ (شکل گیری اولیه اجتماع)

 

10. عملاً طرح چنین مسئله­یی که ابتدا تنها یک زن و مرد بوده باشند فرضی است برای تحلیل ساده­تر مسئله و روش تحلیل هم مانند تعمیم روابط به دست آمده برای تابع یک متغیره به چند متغیره است و در نظر گرفتن شرایط جدید برای ضابطه­ی جدید.

11. زن و مردی را تجسم کردیم که تنها زندگی می­کنند و  با فرض رابطه­ی هم­زیستی و با در نظر گرفتن تنها یک نیاز مشترک (سایر موارد را حذف کردیم) با هم رابطه برقرار می­کنند. این مسئله را هم مورد بررسی قرار دادیم که زن و مرد دارای عقلی سلیم هستند.

12. نکته­یی که در این بحث به آن اشاره نشد، احساس است. از نظر منطقی آن دو به هم کمک می­کنند اما نقش احساس در این مسئله چه می­تواند باشد؟ در نوشته­های دوره­ی قبل این نکته مطرح شد که احساس پیام غریزه است، در حالت کلی هم دو نوع حس خوب و بد داریم که به رسیدن به حالت پایدار و نرسیدن به حالت پایدار برمی­گردد و کلماتی مانند احساس غرور، شرمندگی و مواردی از این دست تاثیر متقابل احساس و تفکر است و نتیجه­ی آن طبقه­بندی احساس به زیرگروه­هایی است که می­توان گفت بروز متفاوتی پیدا می­کند. بنابراین می­توان گفت احساس­های خوب با هر عبارتی که توصیف شود به وجود می­آید. در این صورت فرد مقابل به گروه پدیده­هایی می­رود که می­تواند بقای شخص را تامین کند یا به زبان ساده و دووجهی غریزه (خوب و بد) وارد گروه خوب­ها بشود. غریزه هنگامی که احساس نیاز می­کند پیغام رفع نیاز را می­دهد بنابراین میل به طرف مقابل به وجود می­آید (این میل را فعلاً در همین بعد در نظر بگیریم و به این معنی نباشد که صرفاً در یک بعد انسان به جنس مخالف میل دارد).

13. همان­طور که غذا هنگام گرسنگی ارزش و طعمی چند برابر پیدا می­کند فرد مقابل هم هنگام نیاز ارزش­ش چند برابر می­شود. در این حالت برای بیان ارزش­ گذاشتن به طرف مقابل واژه­ی دوست داشتن یا حد بالاتر آن عاشق بودن مطرح می­شود. دوست داشتن به معنی ارزشمند بودن است و معنای پنهان در لفافه نیاز داشتن. زمانی که شما کسی را دوست دارید در واقع به او نیاز دارید. البته جا دارد در این مورد توضیحی مطرح شود که فردی می­تواند بگوید فلان بازیگر سینما را که در عمرش یک بار هم از نزدیک ندیده یا فلان نویسنده را دوست دارد. باز هم در این جا صحبت از نیاز است و ارضا نیاز (که می­توان در نمود عینی و عام لذت بردن مشاهده کرد) اما در حد معمول­ش و در اکثر انسان­ها آن­قدر مهم نیست که در صورت قطع ارضا نیاز زندگی فرد به خطر بیفتد (حالت بحرانی آن را می­توان زنانی در نظر گرفت که بعد از مرگ الویس پریسلی خودکشی کردند. این نیاز بیش­تر روحی است و علت آن ربط چندانی به موضوع مورد بحث ما ندارد.)

14. بسته به میزان ارزشی که طرف مقابل برای فرد دارد، انرژی براش می­گذارد. ممکن است برای کسی طرف مقابل­ش آن­قدر ارزش داشته باشد که بدون او زندگی­ براش غیر ممکن به نظر برسد یا در نظر فرد دیگر همسر تنها پدر یا مادر فرزندش باشد. این تعریف­ها که بیش­ترش متاثر از پیرامون فرد است و بعدتر به آن می­پردازیم به اعمالی که در قبال او انجام می­دهد جهت می­دهد. بر اساس ارزشی که برای طرف مقابل می­گذارد انرژی مصرف می­کند. در بالاترین درجه جان خود را براش به خطر می­اندازد تا او را از خطر نجات بدهد.

15. زمانی که زن و مرد با هم زندگی می­کنند به همان دلیل حفظ طرف مقابل به مثابه حفظ خود به هم کمک می­کنند. هر چه مواردی که زن و مرد با کمک به هم مسائل را ساده­تر حل می­کنند افزایش یابد، وابستگی­ها بیش­تر می­شود. قطعاً همسری که بتوان باهاش صحبت کرد، احساسات را باهاش تقسیم کرد، از آرزوها و امیدها براش گفت و در شرایط سخت روی کمک­ش حساب کرد دوست­داشتنی تر از همسری است که تنها پول به خانه می­آورد یا برعکس تنها دوست خوبی است که می­توان باهاش گپ خوبی زد. در این حالت سیستم مرد-زن به وجود می­آید که بقاش از حالتی که هر یک به تنهایی زندگی کنند بیش­تر است. سنگ بنای یک جامعه همین تعریف است. زمانی جامعه شکل می­گیرد که بقای افراد در حالت جمعی از حالت فردی بیش­تر باشد و گرنه هیچ عقل سلیمی حاضر به زندگی در اجتماعی نیست که بقاش در آن به خطر بیفتد. نمونه­ش انسان­هایی است که به گوشه نشینی رو می­آورند یا از دیگران تا حد ممکن فاصله می­گیرند یا ارتباط­شان را محدود به افراد خاص می­کنند. هر چند از دید دیگران ممکن است این جامعه گریزی نوعی ضد ارزش باشد اما آن­ها با توجه به شرایط ذهنی و تعریفی که از بقای خودشان دارند چنین تصمیمی را گرفته­اند. در زمینه­ی زندگی مشترک هم هیچ زن و مردی فکر نمی­کنند که زندگی مشترک از مجردی بدتر باشد. طرفین زندگی با طرف مقابل را با زندگی مجردی مقایسه می­کنند و در نهایت اگر به­تر بود آن را انتخاب می­کنند. این تصمیم­گیری بسیار ایده­آل است و بسیاری پارامترها مانند دخالت والدین و تاثیر جامعه در آن لحاظ نشده، اما فعلاً داریم خطوط کلی را رسم می­کنیم. کم کم به بررسی آن موارد می­پردازیم. فعلاً برای زوج خوشبخت ما هیچ جامعه­یی وجود ندارد و آن­ها اولین جامعه را به صورت خام شکل داده­ند. در نوشته­ی بعد این بحث را ادامه می­دهیم.