بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۲۵۵ (خنده)

 

"آن­چه زندگی و جامعه از ما می­خواهد، دقت و هوشیاری در تشخیص اوضاع و احوال و نیز انعطاف­پذیری جسم و روان ماست که ما را آماده­ی سازگاری با جامعه و زندگی نماید. سختی و نرمش دو نیروی مکمل­ند که ما را شایسته­ی این سازگاری­ها می­کنند. چرا جسم معیوب می­شود؟ به دلیل انواع حوادث، علیلی­ها، بیماری­ها؛ و روان چرا؟ به دلیل انواع کمبود­های روان­شناختی و انواع مختلف دیوانگی؛ و دست آخر منش چرا؟ به دلیل ناسازگاری­های ریشه­دار با زندگی اجتماعی، فقر و گاه امکان ارتکاب جنایت. اگر این کمبودها مربوط به جنبه­ی جدی وجود انسان باشد و با مبارزه در راه زندگی در معرض از بین رفتن قرار گیرد، انسان می­تواند به زندگی، و به زندگی مشترک با دیگران ادامه دهد. اما جامعه خواهان چیز دیگری نیز هست. تنها زندگی کردن را کافی نمی­داند، زندگی خوب را خواهان است. برایش هراسناک است که ما فقط به موضوع­های اساسی زندگی بپردازیم و سایر امور را طبق عادت­های اکتسابی، به طور غیر ارادی انجام دهیم. قاعدتاً جامعه از این هم می­ترسد که اعضای­ش به جای رعایت تعادل ارادی بیش از پیش ظریفی که آنها را هرچه بیشتر به هم نزدیک می­کند، تنها به حفظ شروط اساسی اکتفا کنند: برای جامعه، توافق پیشین و پیش­ساخته­ی افراد کافی نیست، بلکه تلاش مستمر آنها در راه همزیستی متقابل را خواهان است. بنابراین، هرگونه بی­انعطافی در خوی، منش، روان و حتی جسم برای جامعه محل بدگمانی است، زیرا شاید نشان خواب­رفتگی و نیز کناره­گیری از فعالیت و گریز از مرکز مشترک جامعه، و سرانجام نشان بیگانگی باشد. اما جامعه در این­گونه موارد نمی­تواند دست به سرکوب عملی و مادی بزند، زیرا خود از جهت مادی آسیب ندیده است. در برابر چیزی قرار گرفته که نگرانش می­کند، اما این یک نشانه بیش نیست، دست بالا یک تهدید است و از آن بالاتر یک حالت است (نه یک اقدام زیان بخش). بنابراین، او هم تنها با یک حالت به آن پاسخ می­دهد. خنده باید چیزی از این مقوله، یعنی یک حالت (ژست) اجتماعی باشد. خنده با هراسی که برمی­انگیزد، مانع بیگانگی­ها می­گردد. فعالیت­های جنبی را که ممکن است کنار گذاشته شوند و به خواب روند، پیوسته بیدار نگه می­دارد و در تماس با هم قرار می­دهد. چیزهایی را که ممکن است در صحنه­ی اجتماع انعطاف­ناپذیر و غیر ارادی باقی بمانند، نرمش می­دهد. بنابراین، خنده تنها محصول زیباشناسی محض نیست، زیرا (ناآگاهانه و حتی در بسیاری از موارد بر خلاف اخلاق) هدف سودمند کمال همگانی را دنبال می­کند. اما البته یک جنبه­ی زیباشناختی هم دارد، زیرا کمیک در لحظه­ی معینی ایجاد می­شود که جامعه و شخص از دغدغه­­ی خاطر صیانت ذات رهایی می­یابند و با هم به عنوان آثار هنری رفتار می­کنند. در یک کلام، اگر پیرامون اعمال و وضعیت­هایی که زندگی اجتماعی یا انفرادی را به خطر می­اندازد و به علت نتایج طبیعی خود، کیفر دارد دایره­ای رسم کنیم، پاره­ای از بی­انعطافی­های جسم، روان و منش آدمیان، که جامعه می­خواهد آن­ها را هم از بین ببرد، تا بیش­ترین انعطاف و بالاترین شایستگی ممکن برای زندگی اجتماعی برای همگان را فراهم سازد، بیرون از قلمرو آن دایره قرار می­گیرند، که قلمرویی است پر ستیزه و آشوب، و در منطقه­ی بی­طرفی می­مانند که فقط انسان جلب توجه انسان را می­کند. این بی­انعطافی کمیک است و خنده، کیفر آن."

                                         بخشی از کتاب خنده نوشته هانری لویی برگسون