بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۱۸۰ (اصل پایداری)

صندلی در حالت پایدار قرار دارد. یون سدیم با انجام واکنش به آرایش پایدار می­رسد. انسان هم با خوردن حالت پایدار خود را به دست می­آورد. بنابراین مفهوم مشترک در سه تصویر فوق کاملاً واضح است.

پایداری چیست؟ چه درک یا تعریفی ازش داریم؟

به­تر است به این قضیه با دید سیستمی نگاه کنیم، اگر یون سدیم را یک سیستم بدانیم متشکل از پروتون و الکترون و نوترون، در این صورت نمی­توانیم در مقیاس انسانی ویژگی­ها و وظایفی براشان تعیین کنیم (حداکثر می­توانیم بگوییم الکترون بار منفی دارد و پروتون بار مثبت و نوترون خنثی است) ولی می­توانیم برای این سیستم هدف تعیین کنیم: رسیدن به پایداری. اگر یون سدیم امکان­ش را داشته باشد، واکنش انجام می­دهد و به حالت پایدار می­رسد. بررسی یون سدیم از دو جهت به ما اطلاعات می­دهد: اول این که پایداری آن یک بعدی است یعنی صرفاً با واکنش پایدار می­شود چون سیستم بسیار ساده­یی است. دوم این که درک خوبی از بزرگ شدن مولکول­ها و شکل­گیری مولکول­های آلی بزرگ و در مرحله­ی بعد اسیدهای آمینه و پروتئین­ها و در یک تکامل بزرگ­تر سلول، به ما می­دهد. در واقع می­توانیم در یک جمله این­طور نتیجه­گیری کنیم که تکامل طبیعی، تکامل سیستم­ها (و طبیعتاً پیچیده­تر شدن­شان) در جهت پایداری بیش­تر است. یک سلول سیستمی­ست که می­تواند خودش را تولید کند و طبیعتاً بیش­تر باقی­ می­ماند.

بنابراین پایداری یک وضعیت یا حالت وجودی است که برای هر سیستم با توجه به ویژگی اعضا و شرایط محیطی تعیین می­شود و همان­طور که می­بینیم هدف یک سیستم است.

پایداری را نمی­توان تعریف کرد زیرا یک مفهوم وجودی است و تعاریف را برای ماهیت استفاده می­کنیم. تعریف در واقع پاسخ به "این پدیده چیست؟" می­باشد.

هرچه سیستم پیچیده­تر بشود، به دلیل زیاد شدن اعضا و تعامل بین­شان، مکانیزم­های پایداری پیچیده­تر و گسترده­تر می­شود ولی اصل کلی همان است. در واقع انسان با خوردن، نوشیدن، مسکن و نیازهای متنوع روحی به پایداری می­رسد. از طرف دیگر با پیچیده­تر شدن، ناپایداری سیستم نیز بیش­تر می­شود (نوعی تناقض که با توجه به قدرت سیستم می­توان آن را برطرف کرد) زیرا اعضای یک سیستم به هم وابسته هستند و در صورت کنش غلط (درست و نادرست بودن یک کنش در سیستم با توجه به تعامل بین اعضا و ویژگی­هاشان معین می­شود) به دیگر اعضا آسیب می­رسانند در نتیجه می­توان گفت بقای یک سیستم در گرو بقای تک تک اعضای یک سیستم است. برای درک به­تر می­توانیم روی صفحه­یی به جای هر عضو یک دایره بکشیم و بین همه­ی آن­ها فلش­های دو جهته رسم کنیم. تعیین ماهیت فلش­ها در یک سیستم مهم­ترین و پیچیده­ترین کار می­باشد. در واقع اتخاذ مکانیزمی که پایداری را به­تر و بیش­تر حفظ کند.

در حوزه­ی انسانی، روان­شناسی ویژگی­های هر عضو را مشخص می­کند، جامعه­شناسی خطوط بین اعضا را. اگر این سیستم با سیستم دیگری تقابل داشته باشد، علم سیاست هم وارد میدان می­شود.

برگردیم به پایداری. در بحث هدف سیستم شرایط محیطی نیز به عنوان یک عامل تاثیرگذار نامیده شد. این شرایط می­تواند دوسویه باشد، در جهت پایداری یا ناپایداری سیستم. (خطر نیروی ناپایدارکننده است و ترس واکنش موجود زنده به تشخیص خطر.)

باید یک مفهوم دیگر را مورد بررسی قرار دهیم: قدرت که در جهان فیزیکی انرژی می­نامیم­ش، ویژگی درونی یک سیستم است که به سمت پایداری سوق­­ش می­دهد. قدرت را به دو صورت می­توان بررسی کرد. مطلق و نسبی. این بررسی دقیقاً مانند اندازه­گیری دما با واحد سلسیوس و کلوین است. در واحد کلوین دمای همه­ی اجسام مثبت است و صفر مکانی­ست که جنبش مولکولی وجود نداشته باشد. قدرت مطلق هم به قدرت درونی هر سیستم می­گوییم و عملاًٌ سیستمی بدون قدرت نداریم. اما قدرت نسبی، قدرت در قبال سیستمی دیگر است. در این صورت بحث اختلاف قدرت به وجود می­آید. (بحث نمودهای مختلف اختلاف قدرت را در نوشته­ی بعد می­آورم)

شما صندلی را هل می­دهید تا زمانی که نیروی دست­تان از نیروی صندلی کم­تر است، صندلی مقاومت می­کند و نیروش را که به دست­تان وارد می­شود حس می­کنید. زمانی که قدرت شما­ بیش­تر شود صندلی می­افتد و با زمین به حالت پایدار می­رسد. یون پتاسیم به دلیل قدرت بیش­تر می­تواند سدیم را از جدا کند و جای آن را بگیرد ولی سدیم نمی­تواند این عمل را انجام دهد زیرا قدرت­ش از پتاسیم کم­تر است. انسان هنگامی­که گرسنه می­شود چون در حالت ناپایدار قرار می­گیرد، کنش انجام می­دهد و اگر نیروش بر شرایط ناپایداری غلبه کند (بتواند غذا به دست بیاورد و بخورد) به پایداری می­رسد و در غیر این صورت ناپایداری او به مرگ منجر می­شود (از بین رفتن کامل سیستم).

بنابراین می­توانیم اصلی را به نام اصل پایداری تعریف کنیم: "هر سیستمی تمایل به ماندن در حالت پایدار دارد و اگر ناپایدار شود برای حفظ یا رسیدن به پایداری تلاش می­کند."

در جهان ما و مخصوصاً سیستم انسانی همه­ی پدیده­ها در حالت ناپایدار قرار دارند. اگر نظریه­ی انفجار بزرگ را بپذیریم ما از انحنای بی­نهایت فضا-زمان به انحنای صفر فضا-زمان پرتاب شده­ایم. انسان­ها از لحظه­ی تولد تا مرگ در تلاش برای حفظ پایداری هستند. حتی به نوعی اعتقاد به عالم پس از مرگ از اصل پایداری ناشی می­شود. ذهن انسان به صورت ناخودآگاه برنامه­ریزی شده تا پایداری را تامین کند و زمانی که به مرگ (ناپایداری) فکر می­کند و عملاً پاسخی برای آن نمی­یابد، به این نتیجه می­رسد که دنیای دیگری هم هست که در آن پایداری را به دست می­آورد (یکی از نتایج ایجاد مفهوم بی­نهایت). دلیل مومیایی کردن و حتی اعتقاد زندگی جسمانی در آن دنیا هم همین است که ذهن توانایی تصور جهانی بدون جسم را ندارد.