نوشته ی یکی از دوستان مجبورم کرد در بحبوحهی امتحان مطلب مفصلی بنویسم (البته الان آخر شب است و قرار نیست درس بخوانم).
اولین بحثی که مطرح میکنم قدرت است و بعد به رابطهی قدرت و زبان و فرهنگ میپردازم.
تلقی من از قدرت، نیرویی ست که در رابطهی دو نفر و در حالت کلی تر دو پدیده وجود دارد. در حالت تک پدیدهیی قدرت بالفعل نمیشود. نمیتوان گفت قدرت چیست ولی از روی آثارش میتوان به وجود و ماهیتش پی برد. یکی از مهمترین آثار قدرت تغییر در پدیدهی مقابل است، به گونهیی که پدیده یک یا چند یا تمام ویژگیهاش را برای مدت زمانی یا برای همیشه از دست بدهد. مسلماً این مباحث خیلی کلی هستند و ممکن است بدیهی به نظر برسند ولی باید قدم به قدم جلو برویم.
در نظام جانوران، قدرت نیرویی درونی ست برای رفع نیازها و تامین بقا، قدرت به جانور امکان میدهد تا به چبزهایی که میخواهد برسد و واضح ست که قدرت هم مثل همهی پدیدهها و مفاهیم دیگر نسبی ست. مصادیق قدرت فراوان است و شاید اگر بگویم حرف اول و آخر را در همهی اتفاقها قدرت میزند، اغراق نکرده باشم.
انسان برای رسیدن به نیازها و بقا، علاوه بر نیروی جسم از فکر هم استفاده میکند. عوامل بقای انسان در طول تکامل تمدن آن قدر تنوع پیدا کرده که نمیتوان به راحتی همهشان را ذکر کرد. از نیازهای اولیه که بگذریم، امنیت، احترام متقابل، تفریح، تحسین، هویت و موارد فراوان دیگری را میتوان نام برد. در این مجموعه ارتباط تنگاتنگی بین اعضا برقرار شده به طوری که این نیازها نیز به هم وابسته شدهاند و همهی این عوامل به پیچیده بودن قضیه دامن میزند.
زبان مجموعهی نمادهایی ست که جمعی برای برقراری ارتباط و انتقال مفاهیم از آن استفاده میکنند. زبان به نوعی قدم اصلی انسان در راه پیشرفت بود. تجربههایی که روی هم انباشته میشوند، منتقل میشوند، کامل میشوند........
اگر زبان را ابزاری برای انتقال مفهوم بدانیم، میتوانیم آن را ابزاری برای نمایش قدرت (قدرت درون) نیز بدانیم، زبان میتواند باعث سلطهی یک فرد بر جمعی شود (زبان یک فرد کاریزما)، دوباره یادآوری میکنم که زبان ابزار انتقال مفهوم است به هر شکل قراردادی خواه در قالب کلمات یا افعال.
در واقع زبان به صورت نمادی از قدرت به شمار میرود ولی فی نفسه دارای قدرت نیست. وقتی دربارهی ارتباط حرف میزنیم، بهتر است یادمان باشد که حداقل دو نفر حضور دارند و قدرت هم نسبی ست. بنابراین قدرت یک نفر میتواند در زبان متجلی شود ولی زبان نمیتواند به فرد قدرت بدهد.
فرض کنید هنرمندی در کار خود بهترین میشود. در واقع او به زبانی دست پیدا کرده که میتواند او را بالاتر از دیگران بنشاند و یافتنش به قدرت فرد بستگی دارد. اگر فردی بخواهد از این زبان استفاده کند و به آن مقام برسد ولی جوهرش را نداشته باشد، بهتر است از همان کلمهی قدرت استفاده کنم، دیگران او را پس میزنند. در واقع او قدرتی پشتوانه زبان ندارد.
در زندگی روزمره و در محاورات هم زبان نقش عمدهیی در اعمال قدرت دارد، همین که فروشندهیی شما را مجاب میکند که جنسی را بخرید و شما تحت تاثیر او قرار میگیرد از قدرت او (نسبت به شما) حکایت میکند. بهتر است چند مسئله را باز کنم: اول این که وقتی بحث لذت به میان میآید ظاهراً معادلات فرق میکند و چون لذت از نیرویی غریزی تبعیت میکند ممکن است قدرت نادیده گرفته شود. وقتی شما از برخورد و رفتار کسی لذت میبرید، در واقع فرد قدرت تاثیر گذاشتن بر شما را دارد و این قدرت اوست که به شما لذت میدهد. او حتی میتواند به واسطه این لذت شما را وادار به کارهایی که میخواهد بکند. این قدرت شاید مستقیماً در خود او نباشد بلکه او نمایندهی عواملی باشد که برای شما منبع قدرت هستند.
دوم این که باز تاکید میکنم، قدرت نسبی است، بحث نسبی بودن هنوز در ذهن ما ایرانیها جا نیفتاده و در حد کلمات روشنفکرمابانهی نقل مجلس است.
مثالی میزنم. فرض کنید فردی از کشور مصر با شما ملاقات میکند، او فردی ساده ست ولی اگر شما دیوانهی مصر باشید، او تداعی کنندهی نیرویی ست که شما را تحت تاثیر قرار میدهد. در واقع او فقط یک کاتالیزور است. پیچیدگی ذهن، کار بررسی را مشکل میکند.
برگردیم به زبان و این نکته که زبان ابزار قدرت است. در واقع قدرت مفهومی انتزاعی ست که با توجه به مصادیق ملموس میشود آن را درک کرد و همین مصادیق بر روی زبان تاثیر میگذارند.
این تاثیر گذاری را میتوان حتی در تغییر لحن و کلمات کودکی که لحن قهرمان فیلمها را تقلید می کند دید یا در بزرگسال ها در چنگ زدن به مجموعه عواملی که از دید خود فرد منبع قدرت به حساب میآید. یک سری از این مجموعه عوامل فرهنگها، آیینها و سنتها هستند. بگذریم از این که هر آیینی در ابتدا با اعتقاد پدید آورندگان به وجود آمده یا نه، آن چه امروزه به چشم میخورد این است که فرد حتی اگر به آیینی اعتقاد نداشته باشد میخواهد آن را انجام دهد برای این که قدرت جمع را داشته باشد یا حداقل آن قدرت را علیه خودش نبیند. این امر دربارهی بعضی افراد که خلاف جمع حرکت-میکنند، صدق نمیکند. در واقع جمع یکی از اولین و مشروعترین نهادهای قدرت است که خود به وجود آورندهی مصادیق دیگر قدرت از قبیل فرهنگ و آیین ها شده.
حال اگر دو جمع را در مقابل هم قرار دهیم، جمع قویتر، جمع ضعیفتر را تحت تاثیر قرار میدهد. این امر در پارهیی موارد ناخودآگاه صورت میگیرد به طوری که فرد ممکن است بعد از گذشت یک مدت حتی تغییر ذائقه بدهد، وقتی جمعی مسلط باشد، این تسلط در تمام شئون ساری است و فرهنگ هم جزیی از این جریان است. دیگر وقت نوشتن دربارهی عواملی که میتواند در برتری یک جمع به جمع دیگر تعیین کننده باشد ندارم. این هم از پنجاهمین نوشته.