گه گاهی نوشته های وبلاگ م را مرور می کنم، چند نوشته را تصادفی انتخاب می کنم و می خوانم. ارزیابی می کنم: نتیجه رضایت بخش نیست، می بینم که خام هستند و از نظر ساختاری ضعیف.
دل مشغولی های پرورش نیافته، ایده های شتاب زده نوشته شده، مطالب نامنسجم و "از هر دری سخنی" وار، تکیه به حافظه، نتیجه گیری های بعضاً نادرست یا با توجه به مقدمات نامرتبط.
از طرف دیگر ساختار وبلاگ م که یادداشت های گاه و بیگاه است، بیش تر به سالاد می ماند که هر چیزی توش می توان پیدا کرد، من اما وبلاگی تخصصی درباره ی موضوعی مشخص را می پسندم. درباره ی داستان، شعر، موسیقی، ریاضی یا هر موضوع مشخصی.
شرط داشتن وبلاگ تخصصی مطالعه، نوشتن و بازنویسی است که وقت ش را ندارم و اکثر مطالب وبلاگ م تا کنون درباره ی اتفاق های روزمره بوده، یا موضوعی را با تکیه به خوانده های قبل مطرح کردن و تحلیلی درباره ش ارائه دادن.
مسئله ی کمبود وقت و نارضایتی از نوشته ها من را به طور جدی به فکر بستن این وبلاگ انداخته، تا در آینده ی نزدیک که زندگی به روال منظم خود برگردد وبلاگی تخصصی باز کنم. با این همه نمی توانم به راحتی از این چهار سال و چهار صد نوشته بگذرم: قوی یا ضعیف بخشی از من هستند، تجربیات، تفکرات و خاطراتی که در این مدت داشته م در این نوشته ها منعکس شده ند، بعضی از نوشته ها را هنوز دوست دارم و بعضی از ایده ها به نظرم قابل طرح و بحث می آیند. شده م دوریان گری و این وبلاگ روح من را نشان می دهد.
همین مسئله از جهتی باعث گریز من از وبلاگ م شده، گاهی به سرم می زند وبلاگ جدیدی با شخصیت مجازی باز کنم که هیچ کس نشناسدم. ترس مواجهه با خود و ضعف هایی که در نوشته هام به چشم می خورد، مانند دوریان گری که تصویرش روز به روز پیرتر و وحشتناک تر می شد، باعث شده که ازش فرار کنم و درست به همین دلیل کشش مقاومت ناپذیری به دیدن وبلاگ م دارم، همان طور که دوریان گری به اتاقک زیر شیروانی می رفت و ساعت ها به تصویر خودش که پنهان کرده بود نگاه می کرد.
حالا که به نوشته ی چهارصد رسیده م بیش تر از قبل نیاز به تغییر را حس می کنم. می خواهم وبلاگ م ظاهر آبرومندی داشته باشد. از طرف دیگر کم کم که از دنیای کتاب فاصله گرفته م و وارد زندگی شده م، تا حدی نگاه م به همه چیز اقتصادی شده و به فکر بهره وری هستم. ترجیح می دهم سالی یک مطلب بنویسم ارزشمند تا این که ماهی چند مطلب بگذارم ضعیف.
خیلی خوش حال می شدم در این چهار سال کسی تلنگری به من می زد، نوشته هام را نقد می کرد و می گفت چه نویسنده ی فرودستی هستم. تعریف دوست هام برام قوت قلب بود اما ملاحظه آن ها و انتقاد نکردن یا نظر ندادن شان باعث شده که در این چهار سال در جا بزنم و حالا که به نوشته هام نگاه می کنم پیش رفت چندانی توش نمی بینم.
نوشتن م را در این وبلاگ ادامه خواهم داد ولی قطعاً در آن تغییر زیادی به وجود خواهد آمد. این وبلاگ خوب و بدش جزیی از من است، سرمایه یی برام حساب می شود و نمی توانم به همین سادگی کنار بگذارم ش.
پ.ن. بحث خوبی در کامنت ها شکل گرفته. ورود دوستانی را که به بحث علاقمند هستند خوشامد می گویم.