انقلاب را پایین می آمدم که چشم م افتاد به پسرکی که کنار ترازویی داشت مشق می نوشت و دست هاش را که سرد شده بود ها می کرد. خواستم خودم را وزن کنم ولی تو آن شلوغی که جمعیت هل ت می دهد جایی برای این کار نبود. بیست قدم جلوتر پسرکی را دیدم که کنار ترازو نشسته بود و داشت مشق می نوشت. این بار اگر خلوت هم بود خودم را وزن نمی کردم.
salam.negahe jalebi be in moozoo dashty,motaasefane jame'ye emrooze ma in joory shode...
nemidoonam chi begam,faghat mitoonam begam motaasefam ...