برای تفکیک عوام و خواص از هم باید تعریفی از هرکدام داشته باشیم ولی پیش از آن باید بگویم که عام بودن برآیند کنشهایی ست که میتواند در قالب عام یا خاص طبقه بندی شود. در واقع کنشها هستند که عام یا خاص میشوند. چه معیاری میتواند باعث این طبقه بندیشود؟
یک کنش در بدو پیدایش خاص است و به اندازهی تاثیری که روی دیگران میگذارد، مقبولیت پیدا میکند و وقتی اکثر افراد آن را به کار ببرند عام میشود. به نظر شما این تعریف کامل است؟ این وسط حلقهی ناپیداییست که میخواهم دست روی آن بگذارم و از دل این فرآیند بیرون بکشم: تقلید.
تقلید زمانی اتفاق میافتد که مغز دادهی جدید را بدون پردازش مورد استفاده قرار دهد که متاسفانه در جامعهی ما به شدت رواج دارد. دربارهی مصادیق بیفکری نوشته بودم و تقلید هم جزوی از آن است. ما میتوانیم رفتار فردی را تکرار کنیم ولی خودمان دربارهش فکر کنیم و آن را با توجه به خصوصیات و شرایط خودمان اجرا کنیم که در نهایت تاثیرپذیری نامیده میشود. راه تشخیص این که فردی تقلید میکند یا تاثیر گرفته ساده است. از او دربارهی کنشی که انجام داده بپرسید، اگر دلیلی ارائه داد که همه ارائه میدهند، چرایی دلیل را بپرسید و اگر باز هم دلیل بر مبنای اجتماع بود سوال را ادامه بدهید. اگر به حرفی رسید که دانستید از خودش است که تقلید نیست ولی اگر به نمیدانم یا همه اینو میگن یا جوابهایی از این دست رسیدید، کنش او تقلید است.
هنوز ما به افراد عام و خاص نرسیدیم. دقت کنید با این تعریف افرادی هم که هنرمند نیستند و با تقلید رفتار آنها میخواهند در گروه هنرمندان قرار بگیرند جزو عوام حساب میشوند.
در این مرحله کار ما به ظاهر سخت شد زیرا کنش با توجه به فرد مشخص میشود و ابزار ما در تعیین عوام و خواص بیفکری و تقلید است اما این نوع نگاه باعث میشود فرای معیارهای جامعه برای تعیین عوام و خواص به عاملی کلیدیتر برسیم که در این صورت خیلی از افرادی را که در گروههای به ظاهر خاص طبقهبندی میشوند بیرون بکشیم و بگوییم شما جزو این دسته نیستید و با همین نوع نگاه دستهی خاص را از آسیبهای احتمالی که ورود افراد عامی به آن وارد میکند پاک کنیم.
بنابراین آنچه ما را دچار شبهه میکند که تعریف اکثریت را به عنوان عوام بپذیریم، رواج بیفکری و سخت بودن مطالعه و تحقیق و تفکر است و چون بیفکری در اکثریت است، تعریف را برپایهی تعداد و در شکل طبقهبندی شده در قالب گروههایی که فرد در آنها هویت پیدا میکند، انجام میدهیم.
نمیخواهم باز دربارهی فکر کردن و سنگینی آن و سبکی بیخیالی صحبت کنم. دلیل پیش کشیدن این بحث حرف یکی از آشنایان بود دربارهی هنرمند که میگفت من افتخار میکنم که عامی هستم. –شازده خانوم هم مثالی بر این مدعا آورد-. او دروغ نمیگفت ولی میخواست فروتنی کند و چون عامی بود فرق مردمی بودن و عامی بودن را نمیدانست. تمام رفتارهاش و افکارش. البته کتابهای مبتذل نمیخواند ولی کتابهایی میخواند که در قشر فرهنگی متداول است، بدون این که دربارهشان فکر کند. انگار کتاب یک جور مد است. در واقع این تقلید او را وارد دستهی عوام میکند. باید تاکید کنم که یک فرد خاص الزاماً تحصیل کرده و یا حتی کتابخوان نیست. شاید آن فرد میخواست همین را بگوید ولی نمیدانست چطور. او با این حرف خودش را وارد جرگهی کسانی کرد که فکر نمیکنند و منهم ساکت ماندم و به حرفش گوش دادم چون نمیخواستم احساساتش را جری کنم. عامی بود، بگذار باشد. چیزی که در این کشور داریم عوام است آنهم به صورت کیلویی.
همهی ما کنشهایی داریم که میتوان آنها را در طبقهی عوام جا داد ولی مهم برآیند کنشهاست که در کدام دسته طبقهبندی شود. هر روز اتفاقی میافتد که وقتی بهش فکر میکنم به بیفکری میرسم. بگذارید یک چیزی را دربارهی خودم روشن کنم. فکر کنم یکی از نوشتههام این بود: "آدم باهوش بد را به احمق خوب ترجیح میدهم."
کسی که فکر کند، استنتاج کند و به نتیجهیی برسد چه همان موقع بهش ثابت شود که نتیجهش غلط است یا بعداً بیشتر –هزاران بار بیشتر- از کسی ارزش دارد که کاری انجام میدهد از روی بیفکری.
در تاریخ هنر اگر نگاه کنید -همهی هنرها- هیچ هنرمندی یا دانشمندی نبوده که عام باشد. چون افراد ماندگار با چیزی منحصر به فرد آمدهاند که آن را با فکر زیاد به دست آوردهند. شاید در لحظهیی بوده که به نظر الهام بیاید ولی این استمرار فکر روی موضوع به صورت ناخودآگاه است که در لحظهیی بی اختیار به جواب میرسد. در علم هم این اتفاق میافتد. اما هنرمندی که مردمی بوده، یعنی زیر و بم مردم را شناخته و دربارهشان فکر کرده و آن را در قالب اثری هنری ارائه داده.
آن آشنا آدم خوبی بود ولی بیشتر از آن که کاری کند دوست داشت حرف بزند، دوست نداشت فکر کند. خب هر کس یک جور است دیگر.
سلام
موفق باشی دوست من
سلام
ما بچه های گروه وب گستران سایتی رو راه اندازی کردیم به نام عکس خانه ، که شما می تونید عکسهاتون رو به این سایت ارسال کنید و در وبلاگتون به نمایش در بیارید.
یک سری به ما بزنید .
www.axkhaneh.com
چرا هر موقع فکرم میره سراغ یه موضوعی میام سر به بلاگت میزنم همون موضوع باز می شه الان یه متن تو بلاگم گذاشتم که قدیمی بود ولی موضوعش با این یکی.
تو هنرمندانه موشکافی می کنی از همون پاراگراف اول اعتماد ادم جلب میشه