جواب دو مسئلهی قبل:
راستش نمیدانم چند نفر به این سوال فکر کردند ولی خب حداقل یک نفر – دوست خوبم آزاده- به آن پاسخ داد که واقعاً برام ارزش داشت. من چند نکتهیی به پاسخش اضافه میکنم.
حتی اگر کرهی زمین را که روش زندگی میکنیم نتوانیم به ذهن بیاوریم و بینهایت خطی که به نام نصفالنهار بین دو قطب کشیده میشود، همهمان توپهای پلاستیکی دیدهایم – از همان سفید و قرمزها- که به صورت نواری دو سر را به هم وصل میکنند.
دلیل این که مسئله ممکن است در نگاه اول عجیب و حتی غیر ممکن به نظر برسد، بدیهی بودن مفهوم صفحه برای ماست که در نظام هندسه اقلیدسی، برای ما به صورت صاف تعریف شده و این تنها یک حالت صفحه است. تمام روابط و فرمولهایی که در علم به دست میآید، بر مبنای تعاریف اولیه ما شکل میگیرد که میتواند کامل یا ناقص باشد – اصطلاح درست و نادرست را استفاده نمیکنم-
زمانی که به مسئله فکر میکنیم، تصویر صفحهیی صاف یه ذهنمان میرسد و اگر آن را مطلقاً درست بدانیم هیچجوره این مسئله جواب نخواهد داشت – از همین اصل میتوان در تمام مسائل زندگی استفاده کرد که راه مورد نظر ممکن است در تعاریف ما نگنجد و باید با دید وسیع تر تعاریف اولیه را هم به چالش کشید-
در همین صفحه مثلث تشکیل شده با دونصفالنهار و یک مدار زاویهیی بیشتر از 180 درجه دارد زیرا دو نصف النهار بر مدار عمود میشوند و دو زاویه مثلث 180 درجه میشود.
هندسه نااقلیدسی از همین جا به وجود آمد و نمیتوانم از گاوس – فرانابغهی ریاضیات- نام نبرم. او در مساحی زمینی بزرگ به این نتیجه رسید که صفحهی مسطح جوابگوی اندازهگیری دقیق نیست. ما بر سطح کره زندگی میکنیم و به دلیل بزرگ بودن شعاع زمین میتوانیم با تقریب سطوح کوچک را روی صفحه مسطح بدانیم و در اندازهگیری آنقدر خطا پیش نمیآید.
لازم نیست شمایی که این مطلب را میخوانید، مبانی هندسه و ریاضیات را گذرانده باشید تا دربارهی این مسائل فکر کنید، هرچند که خواندنش کمک میکند، مهم این است که در مواجهه با مسائل شوق فکر کردن و حل مسئلهیی را که با آن روبرو میشوید وجود داشته باشد. در این صورت هر مسئلهیی در هر زمینهیی میتواند برای شما جالب و محرک باشد. علم اول در ذهن بود و بعد به صورت کتاب در آمد.