پسر می خندید و دختر هم با دو تا پیراشکی کرم دار گنده که توی پلاستیک تاب می داد می خندید. درست جلوی میدان انقلاب.
دارم داغون می شم و باید بنویسم و نباید بنویسم و امتحان و درس نخوندن و گیر دادم به همه چیز غیر درس. دوباره دنبال رکسی می گردم.
خیلی چیزا رو باید از چشم ادما خوند امان از دوری
جدا داشتی داغون میشدیااااااااا بلاخره باید مینوشتی یا نباید مینوشتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی چیزا رو باید از چشم ادما خوند امان از دوری
جدا داشتی داغون میشدیااااااااا بلاخره باید مینوشتی یا نباید مینوشتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟