بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۱۵۰ (تعالی در ساعات اولیه صبح)

بیش تر وقت ها این احساس در من به وجود می آید که در زندگی قبلی م سرخ پوست بوده م. نه این که چپق دود کنم یا سوار اسب تبر را پرت کنم وسط پیشانی دشمن. این طور که با هم حرف بزنیم بدون کلمه یی و تن مان زیر آفتاب برق بزند. فقط مشکل این جاست تو در زندگی قبل سرخ پوست بودی یا نه.

نظرات 3 + ارسال نظر
someone چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 09:08 ق.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

هیچ وقت به این موضوع فکر نکردم ....
من ....
نمی دونم چی بودم ......
بگذار فکر کنم ..
من از اون خانوم ایی بودم که لباس های چین چین می وشن توی غرب وحشی توی ایستگاه قطار را می رن ...
آره گزینه خوبی هست ....
توی مزرغه کار می کردم ....
یک سگ خوشکل داشتم فکر کنم ۳ تا پسر شاید هم یک دختر
یک درشکه داشتیم
دوست نداشتم شهر برم ...
شوهرم هم داره الان نرده های اطراف را درست میکنه ...
اوووه .. یک اسب قهوه ای هم داریم ... خیلی قشنگه ....
وای نمی خوام بیام بیرون اینجا خیلی متفاوته زندگیم ....



سارا چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 10:29 ق.ظ

سلام
اول از این که بلاگتون داره جون می گیره بهتون تبریک می گم.
و اینکه اصلا از کجا مطمین هستید که یه زندگی قبلی داشتین!؟
و بر فرض هم که این عقیده درست باشه . از کجا معلومه که این دومین زندگی شماست می تونه اولین ویا حتی چندمین زندگیتون باشه!
تو امتحاناتم موفق باشید.

الاخون چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 04:34 ب.ظ

همه یه جورایی بعضی وقتا سرخ پوست می شن؟
زیر افتاب
با خجالت
غذای تند.............
بدون اینکه حرفی زده بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد