بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۱۶۳ (آب دریا را با کوزه گرفتن)

برسیم به مسئله­های ریاضی:

در مسئله­ی اول که قطار و پرنده است، زمانی که به فاصله L می­رسند و پرنده پرواز می­کند، 4/3 مسیر را طی می­کند و قطار 4/1 (چون سرعت پرنده سه برابر قطار است). در همین زمان چون سرعت دو قطار با هم مساوی است، قطار دوم هم 4/1 مسیر را طی می­کند. پس در دور اول نصف مسیر طی می­شود. 2/1=4/1+4/1. در دور دوم باز همین اتفاق می­افتد یعنی پرنده سه برابر قطار حرکت می­کند و مسیر باقیمانده نصف می­شود. اگر به همین روند ادامه دهیم و مسیر را نصف کنیم هیچ وقت به صفر نمی­رسیم و به عبارت دیگر پرنده بی­نهایت بار می­تواند بین دو قطار پرواز کند!!

چرا این اتفاق می­افتد؟

نکته­ی مهم در این­جاست که مسئله در دنیای ریاضی حل می­شود. در دنیای ریاضی پدیده­های فیزیکی به صورت مفاهیم ایده­آل بیان می­شود. در فیزیک ما با مقدار سر و کار داریم و همه­ی پدیده­ها به صورت کمی معرفی می­شوند، اما در ریاضی این­طور نیست. مثلاً مفهوم بی­نهایت که در ریاضی وجود دارد یا عدد e (عدد نپر) را نمی­توان در دنیای فیزیکی محاسبه کرد. بلکه با تخمین­های مورد نیاز آن را حساب می­کنیم.

اگر بخواهیم قد یک فرد را اندازه بگیریم با دقت یک سانتی­متر این کار را می­کنیم ولی اگر بخواهیم یک خط راست رسم کنیم، دقت­مان به میلی­متر هم می­رسد.

در مسئله­ی فوق فرضیاتی مستتر در حل وجود دارد. زمان بین رسیدن پرنده به قطار و پرواز به سمت قطار دیگر صفر در نظر گرفته شده. سرعت قطار و پرنده ثابت در نظر گرفته شده و مهم­تر از همه­­ی این­ها پرنده بعد ندارد. در واقع اگر مسئله را بخواهیم به صورت فیزیکی نگاه کنیم و طول پرنده را m در نظر بگیریم (باز باید فرض کنیم پرنده با طول ثابتی حرکت می­کند)، فاصله بین آن­ها L-m می­شود و بعد در انتهای هر دور، باید این سوال پرسیده شود که طول باقی­مانده از طول پرنده بزرگ­تر است یا نه. در این حالت قطعاً مقدار محدودی می­شود که می­توان به راحتی با داشتن مقادیر معلوم آن را به دست آورد.

ریاضیات برای حل مسائل فیزیکی از مدل استفاده می­کند. مفاهیم ذهنی ما در واقع مدلی از جهان را برای خودمان می­سازد و اگر این مدل را به دیگران انتقال دهیم، دنیا را با مدل خود برای دیگران تعریف کرده­ایم. اعداد هم مفاهیم ذهنی ما هستند که برای ارزیابی پدیده­ها به کار می­بریم. زمانی که می­گوییم "یک سیب" با یک، سیب را تعریف می­کنیم و به وی‍‍ژگی کمی آن اشاره می­کنیم اما اگر بخواهیم بگوییم یک هیچ تعریفی نمی­توان برای آن ارائه داد مگر این که آن را مفهومی ذهنی در نظر بگیریم. دایره و مربع و کلیه­ی شکل­های هندسی هم مدل­هایی هستند که در جهان واقع می­توانیم شبیه­شان را ببینیم ولی دایره­یی که در ریاضیات تعریف می­شود عملاً در جهان واقع وجود ندارد و صرفاً مدلی ایده­آل برای ارزیابی اشکالی­ست که شکلی نزدیک به حالت دایره­ دارند.

در مدل­سازی بسیاری از محدودیت­های فیزیکی برای ساده شدن در نظر گرفته نمی­شود. مثلاً برای تحلیل حرکت پرتابی از مقاومت هوا برای ساده­تر شدن مسئله استفاده می­کنیم هرچند که در حل مسائل دقیق­تر مجبوریم آن را در نظر بگیریم.

تفاوت بین یک دانشمند و مهندس در همین جاست. دانشمند می­خواهد جواب درست را پیدا کند و مهندس می­خواهد به­ترین جواب را پیدا کند.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
آدمک باران سه‌شنبه 19 تیر 1386 ساعت 01:02 ب.ظ http://adamakebaran.blogsky.com

جالب بود...
حالا مهندسا بهترند یا دانشمندا؟

آدمک باران سه‌شنبه 19 تیر 1386 ساعت 04:59 ب.ظ http://adamakebaran.blogsky.com

اما به نظر من کسی که دنبال جواب بهتره کارش درست تره حالا با هر عنوانی! هرچند با مهندسا نمیتونم خیلی کنار بیام!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد