دومین شباهت تلویزیون و دین محراب داشتن است. اگر به خانهها نگاه کنید همهیک مکان معینی را برای تلویزیون اختصاص میدهند و دکوراسیون و آرایش مبلمان را طبق آن میچینند، طوری که همه بتوانند تلویزیون ببینند. حتی در مهمانیها هم تلویزیون روشن است و خیلی از حرفهایی که دوزار نمیارزد حول موضوعاتی که در تلویزیون مطرح میشود یا اتفاقاتی که برای فلان بازیگر افتاده، میگردد.
تلویزیون برای خود جا باز میکند. او موقعیت تثبیت شده میخواهد، جایی که همه بهش نگاه کنند. او عبادتی منظم را طلب میکند، عبادتی سریالگونه که هر هفته شنبهها بنشینی پای این سریال، یکشنبهها آن سریال و همینطور کل هفتهت را به عبادت بگذرانی. مردمی که خیلی وقتها نمازشان را قضا میخوانند، اگر بیرون کار داشته باشند طوری تنظیم میکنند که راس ساعت پخش خانه باشند. آیا این عبادت نیست؟ مجموعه اعمال منظم و به قاعده که برای نزدیک شدن به خدا انجام میشود که او را بزرگ میدارد. حتی اگر بگویم که ایمان مردم به تلویزیون بسیار قویتر است، دروغ نگفتهم. چون مردم برنامههای تلویزیون را میبینند ولی خدا براشان آنقدر دستنیافتنی و بزرگ است و طبق خواستههاشان ویژگیش تغییر میکند که درکی ازش ندارند.
سریال به نوعی وابستگی را ایجاد میکند، مردم را درگیر میکند، تعلیق به وجود میآورد و مثل شهرزاد که داستانش را همیشه به شب بعد میکشاند، ادامهی ماجرا را میاندازد به هفتهی بعد. مردم میخواهند بدانند فلان جوانک گوگوری، با فلان دخترک جیگر به هم میرسند یا نه. مردم میخواهند بدانند چه بلاهایی سر یانگوم میآید. با هم بحث میکنند. بچههای برق دانشگاه شریف DVD ش را با زیرنویس فارسی میسازند. وقتی فلان کسک میمیرد، آگهی فوت براش به در و دیوار میچسبانند. آیا این عبادت نیست؟ به نظر شما چه کسانی این رفتارها را انجام میدهند و چه خصوصیاتی دارند؟
نکته ایی که این وسط هست اینه که وقتی دیدن تلوزویون یه جور عبادته پس میتونیم بگیم هر فاصله ایی که هر کس تا تلوزیون طی میکنه تا بهش برسه یه جور صفا و مروه طی کردنه !!!
به نظرم این دوتا مطلب آخر شباهت زیادی با مطلبای محمدرضا رفیع "نویسنده ی مطالب طنز اجتماعی,سیاسی" داره
ما هنوز برای پرستش بتها تربیت می شیم