بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۲۲۸ (بالا نمی آید انگار)

 

تمام امروزم هدر رفت که پاهای واریس گرفته ی ساعت م را ماساژ بدهم.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مرجان دوشنبه 12 آذر 1386 ساعت 05:11 ب.ظ

زمانی که به سختی و به کندی می‌گذره و نمی‌گذره گاهی انگار. من بعضی وقتا که احساس می‌کنم دقایق خیلی کشدار و طولانی هسنتد سعی می‌کنم یه تغییر و تحولی ایجاد کنم لباسی که بهم احساس بهتری می‌ده رو بپوشم آهنگی که دوست دارم گوش کنم و کارهای دیگه تا اینکه آماده بشم کار اصلیم رو شروع کنم و بعد یهو خبردار می‌شم روز تموم شد و من تموم وقتم رو به آماده شدن گذروندم. برای من تداعی‌کننده این حالت بود.

الاخون جمعه 16 آذر 1386 ساعت 11:33 ب.ظ

گاهی هم فراموش میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد