"آنچه زندگی و جامعه از ما میخواهد، دقت و هوشیاری در تشخیص اوضاع و احوال و نیز انعطافپذیری جسم و روان ماست که ما را آمادهی سازگاری با جامعه و زندگی نماید. سختی و نرمش دو نیروی مکملند که ما را شایستهی این سازگاریها میکنند. چرا جسم معیوب میشود؟ به دلیل انواع حوادث، علیلیها، بیماریها؛ و روان چرا؟ به دلیل انواع کمبودهای روانشناختی و انواع مختلف دیوانگی؛ و دست آخر منش چرا؟ به دلیل ناسازگاریهای ریشهدار با زندگی اجتماعی، فقر و گاه امکان ارتکاب جنایت. اگر این کمبودها مربوط به جنبهی جدی وجود انسان باشد و با مبارزه در راه زندگی در معرض از بین رفتن قرار گیرد، انسان میتواند به زندگی، و به زندگی مشترک با دیگران ادامه دهد. اما جامعه خواهان چیز دیگری نیز هست. تنها زندگی کردن را کافی نمیداند، زندگی خوب را خواهان است. برایش هراسناک است که ما فقط به موضوعهای اساسی زندگی بپردازیم و سایر امور را طبق عادتهای اکتسابی، به طور غیر ارادی انجام دهیم. قاعدتاً جامعه از این هم میترسد که اعضایش به جای رعایت تعادل ارادی بیش از پیش ظریفی که آنها را هرچه بیشتر به هم نزدیک میکند، تنها به حفظ شروط اساسی اکتفا کنند: برای جامعه، توافق پیشین و پیشساختهی افراد کافی نیست، بلکه تلاش مستمر آنها در راه همزیستی متقابل را خواهان است. بنابراین، هرگونه بیانعطافی در خوی، منش، روان و حتی جسم برای جامعه محل بدگمانی است، زیرا شاید نشان خوابرفتگی و نیز کنارهگیری از فعالیت و گریز از مرکز مشترک جامعه، و سرانجام نشان بیگانگی باشد. اما جامعه در اینگونه موارد نمیتواند دست به سرکوب عملی و مادی بزند، زیرا خود از جهت مادی آسیب ندیده است. در برابر چیزی قرار گرفته که نگرانش میکند، اما این یک نشانه بیش نیست، دست بالا یک تهدید است و از آن بالاتر یک حالت است (نه یک اقدام زیان بخش). بنابراین، او هم تنها با یک حالت به آن پاسخ میدهد. خنده باید چیزی از این مقوله، یعنی یک حالت (ژست) اجتماعی باشد. خنده با هراسی که برمیانگیزد، مانع بیگانگیها میگردد. فعالیتهای جنبی را که ممکن است کنار گذاشته شوند و به خواب روند، پیوسته بیدار نگه میدارد و در تماس با هم قرار میدهد. چیزهایی را که ممکن است در صحنهی اجتماع انعطافناپذیر و غیر ارادی باقی بمانند، نرمش میدهد. بنابراین، خنده تنها محصول زیباشناسی محض نیست، زیرا (ناآگاهانه و حتی در بسیاری از موارد بر خلاف اخلاق) هدف سودمند کمال همگانی را دنبال میکند. اما البته یک جنبهی زیباشناختی هم دارد، زیرا کمیک در لحظهی معینی ایجاد میشود که جامعه و شخص از دغدغهی خاطر صیانت ذات رهایی مییابند و با هم به عنوان آثار هنری رفتار میکنند. در یک کلام، اگر پیرامون اعمال و وضعیتهایی که زندگی اجتماعی یا انفرادی را به خطر میاندازد و به علت نتایج طبیعی خود، کیفر دارد دایرهای رسم کنیم، پارهای از بیانعطافیهای جسم، روان و منش آدمیان، که جامعه میخواهد آنها را هم از بین ببرد، تا بیشترین انعطاف و بالاترین شایستگی ممکن برای زندگی اجتماعی برای همگان را فراهم سازد، بیرون از قلمرو آن دایره قرار میگیرند، که قلمرویی است پر ستیزه و آشوب، و در منطقهی بیطرفی میمانند که فقط انسان جلب توجه انسان را میکند. این بیانعطافی کمیک است و خنده، کیفر آن."
بخشی از کتاب خنده نوشته هانری لویی برگسون
: )
این کتاب را نخوندم؛ خوندنش را بهم پیشنهاد می کنی؟!
راستی هر کدوم از عکسا را که میخوای سیو کن؛ احتیاجی به اجازه نداشت... راحت باش مثل منزل خودتون!!!
آره. حتماْ بخون ش. مرسی.
آره دیگه ٬باید برگردیم به خودمون(خودم)