چند زندانی را در یک زندان مجسم کنید، آیا صرفاً به سبب کنار هم قرار گرفتنشان میتوان نام اجتماع را بر آنها نهاد؟ ممکن است از کلمهی اجتماع برای تعریف و تبیین این گروه استفاده شود ولی از نظر مفهومی اگر اجتماع را مبتنی بر درک ضرورت با هم بودن برای بقای بیشتر در نظر بگیریم، نمیتواند مورد زندان را دربر بگیرد مگر اینکه با هم متحد شوند تا بخواهند از زندان فرار کنند یا مواردی از این دست.
دوباره به تعریف برمیگردیم: درک ضرورتِ با هم بودن برای بقای بیشتر. بدون شک این تعریف در مورد بسیاری از مردم که دور هم زندگی میکنند صدق نمیکند. انسانهای اولیه این ضرورت را حس کردند، آنها به طور ملموس میدیدند اگر دسته جمعی به شکار بروند، راحتتر و با تلفات کمتر جانوران را شکار میکنند. آنها قدرت بیشتر جمع را میدیدند و اگر بگویم بهش ایمان داشتند دروغ نبوده: آنها حاضر بودند برای قبیله قربانی بشوند، در ذهن آنها زندگی بدون قبیله امکانپذیر نبود و اگر قرار باشد کشتن فردی قبیله را از بدبختی و خشم خدایان نجات دهد و نکشتن آن باعث نابودی کل قبیله بشود، طبیعیست که فردی حاضر میشود این عمل قهرمانانه را (که بعدها در هالهیی از تقدس پوشیده شد) انجام دهد.
(در کتاب شاخهی زرین که دویست بار توصیه کردهم بخوانید و خوشحال میشوم اگر کسی خواند، حتی یک نفر، برام کامنت بگذارد، نوشته شده: شاهان در ابتدا کسانی بودند که سرنوشتشان قربانی شدن بوده! مردم شاه را انتخاب میکردند و فکر میکردند قدرت قبیله در او متجلی میشود و زمانی که خشکسالی میشد یا نمیتوانست زنان را ارضا کند و از خود ناتوانی بروز میداد، افراد قبیله او را در مراسمی قربانی میکردند و در مراسمی فرد دیگری را به عنوان شاه انتخاب میکردند و حتی ممکن بود کسی باعث انتخاب فردی بشود که با وی خصومت دارد. بعدها شاهها توانستند به مردم بقبولانند که اگر جای خودشان فرزندشان را قربانی کنند فرقی با قربانی کردن خودشان ندارد و رسم پسرکشی که در تاریخ بارها مشاهده شده و ابراهیم با قربانی کردن گوسفند خواسته این رسم را براندازد، رواج پیدا کرد!)
بنابراین شکلگیری اجتماعات اولیه، نه مبتنی بر درک ضرورت که دیدن قدرت جمع بود. تعریف درک به وجود آمدن یک مفهوم پس از پردازش مغز روی پدیدهیی معین است. تا قبل از نیوتن مردم نیرو را میدیدند و ازش در کارهای روزانه استفاده میکردند ولی او کسی بود که نیرو را درک کرد و مفهوم نیرو را به وجود آورد. حس کردن پدیده الزاماً منجر به درک نمیشود.
در هر رابطهی بین دو نفر بلافاصله موجود سومی به نام قرارداد متولد میشود که میتواند خودآگاه یا ناخوادآگاه باشد. هر فرد مجموعهیی از منشها و عادات و افکار و علائق است که در مواجهه با فرد دیگر مجبور به تبیینشان است تا بتواند در آن رابطه این مجموعه را جا بدهد. در شکلگیری رابطهی بین دو نفر و قراردادهای بینشان رابطهیی غیرخطی وجود دارد. قراردادها هر لحظه با توجه به شرایط و افراد تغییر میکنند و افراد مجبور به تغییر برخی مولفههای شخصیشان به منظور حفظ ارتباط و قراردادها هستند.
در سطح کلان این قراردادها قانون را تشکیل میدهند، درک اینکه باید به قانون احترام گذاشت با درک مفهوم اجتماع امکانپذیر است (که در کشور ما چنین درکی به وجود نیامده و حتی رفتاری خلاف با آن شکل گرفته) و تا زمانی که فرد به چنین سطحی نرسیده هیچ الزامی برای رعایت قانون ندارد.
جامعه به دو صورت میتواند از فرد را ملزم به انجام رفتاری متناسب با آنچه که به عنوان قانون وضع شده بکند: آموزش و اجبار.
همه از تفاوتها و مزایای آموزش و معایب اجبار آگاهی داریم و لازم نیست در این باره بنویسم. با اینهمه یک نکته را میخواهم بگویم: در ژاپن بچهها را از سن 5 سالگی به یوکو میفرستند که زندگی جمعی را یاد بگیرد (ایکییوسان که یادتان هست). فرد در این حالت در یک ساختار جمعی تعریف میشود، مسئولیتهایی به دوشش گذاشته میشود و هویتش بر مبنای مولفههای اجتماعیش مشخص میشود. کاری که باید در مهدکودکها انجام بشود. در این سن کودک با اجتماع آشنا میشود و با پذیرفته شدن در گروههای دوستی، اجتماع را امری لازم برای زندگی خود میداند و سازگاریش با آن بیشتر میشود.
با اینهمه جامعه تمامیتخواهی و منیت تک تک افراد را در خود دارد، سیستم اجتماع بر مبنای رفتار افراد تعریف میشود و هر چقدر افراد انعطافپذیری و دیگرخواهیِ بالاتری داشته باشند، جامعه هم چنین رفتاری را در پیش خواهد گرفت. اعدام در کشورهایی اتفاق میافتد که مردمش راضی به کشته شدن انسانی دیگر هستند و حکم سنگسار جایی صادر میشود که مردمش دوست دارند به طرف کسی سنگ پرت کنند.
در جامعهیی که مردم تنها به خود فکر میکنند و دیگری را موجودی برای بهرهبردن شخصی میدانند جامعه هم این حق را به خود میدهد که مردم را تا حد ممکن برای خود بخواهد. برای جامعه چیزی بهتر از این نیست که مفهوم فرد از بین برود و همه به عنوان اعضای جامعه مطرح باشند (یکی از دلایل با عدد معرفی کردن زندانیان از بین بردن فردیت و شکستن آنهاست، چون آنها افرادی ضد جامعه هستند و فردیتشان بسیار زیاد است و زمانی که بهشان نشان دهند که در نظر جامعه آنها صرفاً یک عدد هستند و نام و هویتی ندارند باعث شکستن "من"ِ شان میشود. به نظر شما اگر هر کس را با اسم و فامیل صدا کنند چنین تاثیری خواهد داشت؟)
با اینهمه جامعه در دو استراتژی اساسی که به سمت حذف فردیت نشانه رفته، عملاً آن را تقویت و پررنگتر میکند.
اولین استراتژی محدود کردن نیازها و یا حذف مواردی که عملاً برای جامعه منفعتی ندارد. یکی از مهمترین مواردی که میتوان دربارهش بحث کرد سک...س است. از دید جامعه رابطهی جنسی تنها زمانی میتواند بارور باشد که منجر به تولید مثل شود در غیر این صورت باید محدود و مذموم شناخته شود. از دید جامعه سک...س برای لذت بردن که در بین موجودات تنها مختص به انسان و دلفین است معنی ندارد، در زمان قدیم جامعه با آموزههای مذهبی مانع از رابطهی جنسی آزاد و بی قید و بند میشد و الان به کمک روان شناسی. (برای مطالعهی کامل و جاملع دربارهی سک...سوالیته به کتاب اراده به دانستن نوشته میشل فوکو مراجعه کنید که همهی این مسائل را به طور مفصل توضیح داده است). معمولاً این محدودیتها در ادیان مختلف به صورت ممنوعیت در روزهای منتسب به قدیسان است و در کتاب حلیهالمتقین هم درباب روزهایی که مکروه و مستحب و حرام است صحبت شده.
در کتاب پوست انداختن، خاویر و الیزابت برهنه کنار هم خوابیدهند و خاویر تعریف میکند که زمان مادربزرگش زمانی که میخواستند رابطهی جنسی داشته باشند، مادربزرگ لباس یکسره مثل لباسخواب میپوشید که فقط در قسمت تحتانی سوراخی داشت که دورش را منجوقدوزی کرده بودند (سه سال پیش این کتاب را خواندم و جزییاتش یادم نیست) و قبل از رابطه دعایی به این مضمون میخواندند که خدایا ما با هم نزدیکی میکنیم، نه برای لذت و گناه، که برای به دنیا آوردن فرزندی صالح به درگاه تو، این کار را از ما بپذیر، آمین!
در عمل زمانی که نیازهای فرد محدود و یا حذف بشود، او به خودش، به فردیت برمیگردد. میخواهد بداند چه اتفاقی برای خودش افتاده، مثل بازیکنی که در بازی بدجور صدمه دیده، دیگر براش برد و باخت تیم مهم نیست. مهم این است که وجود خودش سالم باشد و همین امر او را از انجام وظایف اجتماعی بازمیدارد و یا به طرزی نادرست و شلخته انجامش میدهد. (دلیل افت تحصیلی بعضی از دانشجویان ممنوع بودن رفع چنین نیازهاییست که نمیتوانند وظیفهشان را درست انجام بدهند که درس بخوانند و به عنوان عضوی مفید در اجتماع شروع به فعالیت کنند)
دومین استراتژی مقایسهی افراد است. این امر باز به دلیل قضاوت افراد صورت میگیرد، همانطور که فردی نیازهای فرد دیگر را بهتر تامین کند در نظرش با ارزشتر است، جامعه کسی را که بهتر بتواند ساختار اجتماعی را بپذیرد و در آن حداکثر بهرهوری را داشته باشد با ارزشتر میداند. دلیل این که جامعه دانشمندان را با ارزش میداند نه به خاطر وجودشان که به خاطر خدمتیست که به اجتماع کردهند. به عنوان مثال کسانی ممکن است اینشتاین را موجودی منفور بدانند زیرا دانشش منجر به ساخت بمب اتمی شد و برای جامعه مضر است.
چنین قیاسی منجر به طرد بعضی از افراد که به هر دلیلی نتوانستهند عرض اندام کنند، از سن افتخارات میشود. این افراد چون از هویت اجتماعی مناسبی بهره نمیبرند، به خودشان برمیگردند تا ببینند کی هستند و چرا نتوانستهند فردی مهم در جامعه باشند، آنگاه به این نتیجه میرسند که جامعه تواناییهاشان را ندیده گرفته و با فعالیتی که میکنند میخواهند جامعه را وادار به پذیرششان بکنند و برخی هم جامعه را دشمن خود میدانند و شروع به آسیب رساندن به آن میکنند. دستهی اول گاهی میتوانند منجر به تغییر قراردادها در هر زمینهیی بشوند. به عنوان مثال تغییر سبکهای هنری به این دلیل به وجود آمد که هنرمندان جدید جور دیگری به جهان نگاه میکردند که با نگاه پیشینیان متفاوت بود و جامعه آن را نمیپذیرفت، با این حال با تلاش بسیار توانستند نگاه جامعه را تغییر دهند و قراردادهای زیباییشناسانهی جدیدی به وجود بیاورند. این برگشتن به خود ممکن است منجر به انفعال بشود، آدمهای الکلی که تا آخر عمر گمنام و آواره میمانند، از این دستهند. آنها هویت بازنده را برای خودشان پذیرفتهند.
در ژاپن مدارس تیزهوشان وجود ندارد.
در پایان این را بگویم تعریفی که از جامعه ارائه دادم در اکثر جوامع کاربرد ندارد، یعنی مردم به صورت عادت و مادرزادی زندگی اجتماعی را میپذیرند. جرائم و ناهنجاریهای زیاد موید این مطلب است و بسیاری از افراد هم که تا آخر عمر کار غیر قانونی نمیکنند به خاطر جرئت نداشتن است و درکی شکل نگرفته. اما تعریف میتواند یک حالت ایدهآل را نشان دهد که در آن افراد این نکته را درک میکنند که بقای من با کمک به افزایش بقای دیگری بیشتر میشود و نه کمتر. در اینحالت دیگری برای فرد محترم و ارزشمند میشود و در این پروسه فرد به دیگران آسیب نمیرساند. خیلی رویایی است، نه؟
به هر حال گزینههای متعدد و متنوعیست که میتوان دربارهشان بحث و بررسی کرد ولی نوشتهم واقعاً طولانی شد.
گمان نکنم دیگر نوشتههای طولانی به این فرم بگذارم.