این نوشته ها به صورت مسلسل و با شماره مشخص شده ند. برای خواندن مطالب قبل به همین موضوع مراجعه کنید.
16. وقتی نوزاد به دنیا میآید (چه در انسان و چه در حیوانات) مجموعه رفتارهایی انجام میدهد که امکان آموزش بهشان وجود ندارد، پس منشا این رفتارها از کجاست؟ باید بخشی وجود داشته باشد که اطلاعاتی به صورت ژنتیک در آن ذخیره شده باشد.
اگر به رفتار حیوانات و حتی نوزادان نگاه کنید، در مواجهه با فرد یا شرایط جدید احساس ناامنی میکنند و واکنش نشان میدهند. زمانی که نوزاد یکی از دوستانتان را بغل میکنید، حس میکند که آغوشتان با پدر و مادرش متفاوت است و شروع به گریه میکند (هستند نوزادانی که چنین واکنشهایی ندارند و خوش اخلاق نامیده میشوند ولی در اینجا بحث اخلاق نیست بلکه تشخیص امنیت و عدم امنیت است و این تشخیص تنها به شما ربط ندارد بلکه نوزادانی که در شرایط ناامن و بیمارگونه زندگی میکنند بیشتر چنین رفتارهایی نشان میدهند) زمانی که نوزاد یاد میگیرد شما خطری براش ندارید، رفتارش باهاتان تغییر میکند.
از طرف دیگر در مواجهه با پدیدههایی که بقا را تامین میکند مغز پیغام به دست آوردن میدهد. در این حالت فرد میگوید "من اینو میخوام".
در عمل شرایط پیچیده ممکن است مثال نقضی بر این قضیه به نظر برسد. به عنوان مثال اگر فردی گرسنه است، غذا میخواهد و آنقدر میخورد تا سیر شود اما برخی افراد آنقدر میخورند تا غذا تمام شود، در این حالت اختلالی در مرکز سیری در مغز به وجود آمده که فرد احساس نیاز به خوردن دارد حتی اگر از نظر بیولوژیک نیازش به غذا تامین شده باشد.
چنین رفتارهایی غریزی نامیده میشوند. در این حالت سوال پیش میآید چه تفاوتی بین فردی که فکر میکند و میگوید "اینو میخوام" و به صورت غریزی به این نتیجه میرسد وجود دارد؟
پ.ن. دوستم تعریف میکرد برادرش به دختر دوسالهش یاد داده که هر مردی بهش دست میزند بگوید ...... کش!! (آخر خودش فرد خانمبازی بود) و دخترش هم به هر مردی همین را میگفت.
میشه غریزه از اون تعریف خارج کرد وقتی تو تمرین می کنی که یه کاری و هر روز بکنی می خوای که بعد از مدتی غریزی بشه تو نا خوداگاهت مثلا فلان ساعت از خواب پا شی.
اینه که این قضیه می تونه کلی مثبت باشه.
این جا بحث غریزه نیست بلکه عادته، میزان عادت به تکرار بستگی داره مثلاْ تو اگه یک سال سر ساعت پا شی، عادت می کنی ولی اگه چند وقت این عادتو بذاری کنار دیگه سر ساعت پا نمی شی. غریزه مسائلیه که در هر شرایطی انجام می شه. البته هر دوشون به خاطر این که از فکر توشون استفاده نمی شه شبیه همن ولی عادت اکتسابیه.
یه جایی هست که بادی توی نامه طولانیش به زویی می گه برای یه یارویی گفته که برادرش )ینی زویی)یکبار در تلاش برای رهایی از عشقی نافرجام سعی کرد اوپانیشادها را به زبان یونان باستان ترجمه کند.
نم یدونم چرا»شاید چیزی در نوشتن هات منو یاداین متن انداخت.
مطمئنا (و مطمئنا)نه قصد و نه خیال نتیجه گیری یا هر جور مقایسه ای چیزی دارم.فقط از اون نامه طولانی به شدت خوشم می آد.
پ.ن. کامنت درست درمون و مرتبط با موضوع رو موکول می کنم به کمی بعد مخصوصا که بحث غریزه و خیلی از مواردی که گذرا ازشون رد می شی قابل گسترش یافتگی تر(!) ند.
مرسی که می خوای کامنت بذاری و نقدم کنی و خوشحال می شم که ایرادامو بگی. این نوشته ها برای من یک جور تقسیم کردن افکارم با دیگرانه که هم می خوام منظم بشن و هم می خوام دیگران ایراداتشو بگیرن، ایده های جدید بدن و اگه دوست داشتن روش فکر کنن. حرفت کاملاْ درسته که هر کدوم اینا مبحث مفصلی دارن ولی برای من مهم چهارچوب که ساخته بشه و بعد جزییات. وقتی در مورد اصل بقا می گم واسه اینه که دنیا رو به اون شکل می بینم، نمی گم مطلقاْ درسته ولی این نتیجه ییه که تا الان گرفتم. خلاصه این که ممنون می شم نقدشون کنی و کمک کنی که پخته شن. این چیزیه که از همه ی خواننده هام می خوام ولی هیچ وقت نمی گم.
در ضمن در مورد اون تیکه یی که گفتی ترجمه ی اوپانیشاد شدیداْ در همون حال م ولی برعکس: در اوج عشق م و هیچ وقت عشق تو من این قدر شدید نبوده. یک عشق دو طرفه ی غیر قابل توصیف...
سلام نوید جان.حال شما؟
میتونم بپرسم در چه رشته ایی تحصیل کردی؟
در خصوص این پست نمیتونم نظری بدم چون متاسفانه اطلاعات من در این خصوص خیلی کمه و تقریبا میتونم بگم حرف زیادی برای گفتن ندارم.
سلام شازده خانوم، خوبی؟
من دانشجوی مهندسی ژئوتکنیک هستم (یک گرایش مهندسی عمران در ارشد) و رشته م هیچ شباهتی با علائق م و مطالعات م نداره. با اطلاعات در زمینه یی در مورد نظر دادن خیلی خوبه ولی می تونی با توجه به تجربیاتی که داری در موردش فکر کنی و نتیجه شو بگی. فرض کنیم یک محقق در این مورد تحقیق کنه و نتیجه ی کارش هشتاد درصد درست باشه و تو بدون تحقیق ده درصد نظرت درست باشه، درسته نظر اون کامل تره ولی تو هم حق داری نظر بدی. البته همیشه باید نظرتو کامل تر کنی و این حرف م دال بر این نیست که آدما شکمی نظر بدن بلکه بعدش باید برن دنبال ش و تکمیل ش کنن. به نظر من علم جریان تکاملیه، نظر خیلیا تو تاریخ علم رد شده ولی تلاش شون سازنده ی راه نسل بعد بوده. ما باید اول درباره ی علم دید داشته باشیم و بعد ابزارشو دست بگیریم. منتظر تفکرات ت هستم. کتاب چیستی علم (نویسنده آلن چالمرز) رو حتماً بخون.
اینجایی که گفتی " باید بخشی وجود داشته باشد که اطلاعاتی به صورت ژنتیک در آن ذخیره شده باشد. " و با توجه به پست قبلیت غریزه باید جایی باشه که یک سری اطلاعات اساسی درش ذخیره میشن ولی این اطلاعات اساسی که ساختاره غریزه س از طریق ژن به ارث میرسه ؟
آره. تو ساقه ی مغز بخش هایی وجود داره که عهده دار کارهای غریزی هستند مثل گرسنگی، تشنگی، ضربان قلب، تنفس و غیره. این که گفتم اطلاعات ذخیره می شه به صورت فعل و انفعالات شیمیاییه. مثلاْ مرکز تشنگی اگه غلظت خون از یه حدی بیش تر بشه، فعال می شه. وقتی اطلاعات تو مغز ذخیره می شه یک سری پروتئین ساخته می شن که کد اون اطلاعات هستن. مثل لامپ هایی که تو کامپیوترهای اولیه نشان گر کاراکتر بودن و روشن و خاموش بودن شون اون کاراکتر رو تعریف می کرد.
به به خبرای خوب!! خیلی عالیه! از این که خوشی خیلی خوشحال شدم، امیدوارم به دوام این حس خوب برات...
فلن این تا بعد که نوشته هاتو مفصل تر بخونم.
مرسی. کم کم داره تولدت مبارک می شه ها.
uhZ548 <a href="http://ffuglrobmrrn.com/">ffuglrobmrrn</a>, [url=http://vevygddymnry.com/]vevygddymnry[/url], [link=http://mfrqtqgolvbv.com/]mfrqtqgolvbv[/link], http://rvdenrqzseit.com/