این نوشته ها به صورت مسلسل و با شماره مشخص شده ند. برای خواندن مطالب قبل به همین موضوع مراجعه کنید.
31. در نوشتهی قبل دیدیم که طبقهبندی زمانی رخ میدهد که مفهوم شکل گرفته باشد، اما خودش به شکلگیری مفاهیم متنوعتر کمک میکند. حتی جایی میتوان رشتهی اندیشههای ذهن را به کل از واقعیت جدا دانست و فرد بر مبنای مفاهیم ذهنیش به کشف و درک مفاهیم جدید میپردازد.
فرض کنیم که در ذهن فردی مجموعهیی از اتفاقها به صورت زیر ثبت میشود:
a. فردی توپی را شوت میکند.
b. گاری با حرکت اسب کشیده میشود.
c. اسفنج در دست چلانده میشود.
اگر فرد به این موارد فکر کند میتواند مفهوم تغییر را از این پدیدهها درک کند. بنابراین آنها را در یک گروه قرار میدهد. از طرف دیگر، او میتواند از دل این طبقهبندی مفهوم جدیدی را به نام نیرو استخراج کند. شما نمیتوانید نیرو را ببینید، بلکه از مفهوم نیرو برای توضیح دربارهی رفتار پدیدهها استفاده میکنید. به همین دلیل است هنگامی که ایزاک نیوتن مفهوم نیرو را مطرح کرد، فهم آن برای بسیاری از مردم آن روزگار سخت بود زیرا نیرو صرفاً قابل درک است. مفهوم نیرو درست مانند مفهوم عدالت است منتها کمی ملموستر. عدالت مفهومی برای ارزیابی شرایط موجود است و وجود خارجی ندارد.
پ.ن. طبقهبندی به معنی جدا کردن پدیده ها از هم نیست بلکه بر مبنای شباهت در گروهی جا دادن است. ممکن است همهی پدیدهها در یک گروه قرار بگیرند. فرض کنید که در روستایی مدرسه دایر میشود و همهی کسانی که بیسواد هستند به کلاس اول میروند، در این حالت دیگر کلاس بالاتری وجود ندارد.