1. برای تحلیل جامعه ابتدا چهارچوبی ترسیم میکنیم که با گراف زیر میتوان آن را نشان داد
2. هر کدام از فلشها نمایانگر تاثیر افراد بر دیگری است و برای نشان دادن سیستم تصمیمگیری فرد (از آنجایی که روابط روی هم و روی تصمیمگیری هر یک از افراد تاثیر میگذارند یعنی خود خطوط و فلشها مستقل از هم نیستند) از فلشهایی که به خود متصل است استفاده شده، بدیهی است که با افزایش نفرات تنها تغییر افزایش دایرهها و خطوط پیکاندار است و این مدل قابل تعمیم به هر تعداد انسان میباشد.
3. میتوان برای جامعه هویت خاصی در نظر گرفت و آن را به صورت عضو جدیدی در مدل بالا وارد کرد که بر اعضا تاثیر میگذارد یا از اعضا تاثیر میپذیرد یا میتوان به صورت ضمنی این هویت به وجود آمده توسط افراد را در دل اشخاص و خطوط پیکاندار تعریف کرد.
4. هر کدام از این خطوط پیکاندار برداری n بعدی است که میتوان هر کدام از ابعاد را تعریف کرد. به عنوان مثال رابطهی اقتصادی، شغلی، عاطفی، ورزشی، مذهبی و سایر موارد با یک فلش نشان داده میشود. البته این ابعاد مستقل از هم نیستند بلکه به هم وابسته بوده و یکی از دلایل پیچیدگی تحلیل روابط انسانی به همین موضوع برمیگردد. همانطور که در بخش مشغولیتهای ذهنی تعریف کرده بودم، وقتی دو پدیده با هم رابطه دارند که بر هم تاثیر بگذارند. در صورت عدم ارتباط دو یا چند عضو در هر یک از ابعاد میتوان آن را صفر در نظر گرفت بنابراین چیزی از کلیت مسئله کاسته نخواهد شد.
5. در نظر گرفتن مدل بالا این حسن را دارد که مسیر تحلیل را مشخص میکند. هدف پیدا کردن ضوابط خطوط پبکاندار و کارکردشان است با در نظر گرفتن ویژگیهای هر فرد.
6. رابطه میتواند نسبت به ایجادکنندهش یکطرفه یا دو طرفه باشد اما در هر دو حالت طرفین رابطه بر هم تاثیر میگذارند. اگر تاثیر را تغییر در شرایط پدیده بدانیم، گوشت شکار باعث رسیدن شکارچی به پایداری موقتی (رفع گرسنگی) میشود و شکارچی باعث نابودی شکار میگردد، هر چند این رابطه چندان دراز مدت نیست. بهترین نوع رابطه را میتوان همزیستی دانست که طرفین به ایجاد رابطه تمایل دارند.
7. برای شروع بررسیها به سادهترین ارتباط ممکن از نظر تعداد میپردازیم و رابطهی بین زن و مرد را مورد بررسی قرار میدهیم و فرض میکنیم رابطه همزیستی است و اجباری برای هیچکدامشان نبوده است.
8. این نکته را به عنوان تعریف مطرح میکنیم که عقل سلیم به سیستم تفکر و تصمیمگیری گفته میشود که در تمام مسائل میخواهد بقای خود را تامین کند. اگر کسی به دیگری کمک میکند یا فداکاری انجام میدهد به دلیل حس رضایتی است که از این عمل نصیبش میشود یا انتظار پاسخی را از طرف مقابل دارد یا زمینهساز شرایطی در آینده است و آدمهای مذهبی هم به امید پاداش متافیزیکی هستند. بعدتر به این بحث خواهیم پرداخت.اگر کسی تصمیماتی بگیرد که برای آسیب رساندن به خودش باشد به او مازوخیست گفته میشود هر چند که از این کار لذت میبرد. هدف از این طبقهبندی به هیچ وجه ارزشگذاری نیست. این موضوع را هم بعدتر مطرح خواهم کرد.
9. فرض میکنیم زن و مرد ماجرای ما آدم و حوا هستند و هیچ همجنسی در کنارشان نیست. حداقل در یک مورد میتوان بینشان نیاز مشترک تعریف کرد اگر فرض کنیم که تمام کارهاشان را خودشان انجام میدهند: نیاز به بقا و تولید مثل و متعاقباً نیاز به لذت از رابطهی جنسی. حال عقل سلیم چه میگوید؟ برای تکرار لذت، عامل لذت را حفظ کن که بقا دوام بیشتری داشته باشد. بنابراین اگر هر کدام دچار مشکل شوند دیگری به او کمک میکند و این ارتباط عمیقتر و محکمتر میگردد. ادامهی این بحث را در نوشتهی بعد میگذارم.
خیلی خوشحال شدم که دوباره ادامه دادی
منتظر پست بعدی هستم
سلام مطالبتان خیلی جالب بود