بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۳۱۰ (مقایسه)

این نوشته ها به صورت مسلسل و با شماره مشخص شده ند. برای خواندن مطالب قبل به همین موضوع مراجعه کنید.

10. مغز مرکز پردازش پیام­هاست. کارکرد مغز آن­قدر پیچیده است که نمی­توان با توجه به شرایط واقعی همه­ی جوانب­ش را بررسی کرد اما می­توان مدل رفتاری ساده­شده­یی برای درک به­تر در نظر گرفت. چطور یک مغز می­تواند بگوید فلان جسم خطرناک است، فلان صدا نشانه­ی خطر است یا مواردی از این دست؟ در مغز بخشی وجود دارد به نام حافظه که اطلاعات قبلی در آن­جا ذخیره می­شود و بخشی از اطلاعات هم به صورت ژنتیکی منتقل می­شود. با وقوع پدیده­یی مغز داده­های جدید را با اطلاعات ذخیره شده مقایسه می­کند و تصمیم می­گیرد. به عنوان مثال یک کودک کم سن و سال، با دیدن آتش نمی­داند که براش خطر دارد، حتی طبق نیروی محرک درونی که جذب چیزهای جدید می­شود (به دلیل ماهیت هم­سان­سازی و هم­سازی رفتار: رجوع کنید به کتاب شکل­گیری نماد در کودکان، ژان پیاژه) دست­ش را به سمت آتش دراز می­کند تا بگیردش. ذهن کودک هیچ اطلاعاتی از آتش ندارد، با اولین برخورد و حس سوختن، مغز پیغام پس کشیدن دست را می­دهد، هم­زمان این اتفاق در حافظه ثبت می­شود. بار دوم کودک در مواجهه با آتش به سمت آن دست نمی­برد. البته میزان عبرت­پذیری افراد به میزان یادداشتن (قدرت دست­یابی مغز به اطلاعات ذخیره­شده) بستگی دارد و نمی­توان گفت به صرف یک­بار تجربه­ی خطا فرد آن را تکرار نمی­کند و در عمل دلایل بسیار زیادی وجود دارد که باعث تکرار یک پدیده می­شود، به عنوان مثال وقتی مجازات زندان برای دزدی سخت نباشد، یا کار براش فراهم نباشد و گرسنه بماند، هزار بار هم دزدی می­کند. مثال فوق تنها جهت بررسی ذهن در حالتی ساده بود. در نوشته­ی بعد درباره­ی مقایسه بحث می­کنیم.