این نوشته ها به صورت مسلسل و با شماره مشخص شده ند. برای خواندن مطالب قبل به همین موضوع مراجعه کنید.
10. مغز مرکز پردازش پیامهاست. کارکرد مغز آنقدر پیچیده است که نمیتوان با توجه به شرایط واقعی همهی جوانبش را بررسی کرد اما میتوان مدل رفتاری سادهشدهیی برای درک بهتر در نظر گرفت. چطور یک مغز میتواند بگوید فلان جسم خطرناک است، فلان صدا نشانهی خطر است یا مواردی از این دست؟ در مغز بخشی وجود دارد به نام حافظه که اطلاعات قبلی در آنجا ذخیره میشود و بخشی از اطلاعات هم به صورت ژنتیکی منتقل میشود. با وقوع پدیدهیی مغز دادههای جدید را با اطلاعات ذخیره شده مقایسه میکند و تصمیم میگیرد. به عنوان مثال یک کودک کم سن و سال، با دیدن آتش نمیداند که براش خطر دارد، حتی طبق نیروی محرک درونی که جذب چیزهای جدید میشود (به دلیل ماهیت همسانسازی و همسازی رفتار: رجوع کنید به کتاب شکلگیری نماد در کودکان، ژان پیاژه) دستش را به سمت آتش دراز میکند تا بگیردش. ذهن کودک هیچ اطلاعاتی از آتش ندارد، با اولین برخورد و حس سوختن، مغز پیغام پس کشیدن دست را میدهد، همزمان این اتفاق در حافظه ثبت میشود. بار دوم کودک در مواجهه با آتش به سمت آن دست نمیبرد. البته میزان عبرتپذیری افراد به میزان یادداشتن (قدرت دستیابی مغز به اطلاعات ذخیرهشده) بستگی دارد و نمیتوان گفت به صرف یکبار تجربهی خطا فرد آن را تکرار نمیکند و در عمل دلایل بسیار زیادی وجود دارد که باعث تکرار یک پدیده میشود، به عنوان مثال وقتی مجازات زندان برای دزدی سخت نباشد، یا کار براش فراهم نباشد و گرسنه بماند، هزار بار هم دزدی میکند. مثال فوق تنها جهت بررسی ذهن در حالتی ساده بود. در نوشتهی بعد دربارهی مقایسه بحث میکنیم.