بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۹ (حسن: آدم بزرگ بخواهد تاب بازی کند پاش به زمین می گیرد)

دیشب رفتم پارک پرواز. با برادرم و دوست هاش. با این که باید امروز صبح تمرین تحویل بدهم. برق های روشن در خیابان ها و خانه ها به تناوب سوسو می زدند و فرید گفت می شود فرکانس شان را از این جا حساب کرد. من اما در فکر دیگری بودم. چشم را که نیمه باز نگه می داشتی، تهران داشت می سوخت. گر گرفته بود و هیچ کس هم نمی توانست جلوی سوختن ش را بگیرد. آمدیم خانه و نشستن تمرین هام را نوشتم و تا دو طول کشید. الان هم باید بروم دانشگاه.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد