بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۲۸ (مسیرت کدام وری ست؟)

تو خیابان دوتا دختر پشت سرم می آمدند و دست هم را گرفته بودند -نمی دانم چرا فکر می کنم دست هم را گرفته بودند-

اولی به دومی می گفت آره به م گفت اهل لاس وگاسه. 

دومی گفت می دونم کجاست. یه جاییه مثل شمال که همه واسه عشق و حال می رن.

اولی گفت اِ... نمی دونستم.

دومی گفت چند سالشه؟

اولی گفت سن ش زیاد نبود. هم سن خودمه شایدم نوزده بیست ساله.

از نگاه افرادی که از روبرو می آمدند می شد حدس زد که ظاهر متعارفی نداشتند -بهت و چشم چرانی با هم تو نگاه شان بود-

همین طور حرف می زدند ولی دیگر من رفته بودم.