بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۱۷۹ (دل مان خوش باشد، کافی ست)

سیستم به مجموعه­ای از اعضا می­گویند که هر کدام ویژگی­ها و وظایف مشخصی دارند و در راستای هدف مشترک با هم تعامل دارند.

بخش اول یعنی " هر کدام ویژگی­ها و وظایف مشخصی دارند"، تعریف وجودی است و بخش پایانی ماهیتی. با توجه به جهان­شمول بودن تعریف (صادق بودن در هر زمان و مکان) باید بسیار کلی باشد زیرا سیستم­های متنوعی در جهان وجود دارد. دقیقاً این ویژگی برای تعریف سایر مفاهیم و پدیده­های جهان­شمول کاربرد دارد مثل هنر یا بازی، به عبارت دیگر تعریف فوق بیان­گر پروتوتایپ سیستم­هاست.

تعریف را برای حالت­های مختلف بررسی می­کنیم. طبق تعریف یک پدیده نمی­تواند یک سیستم باشد زیرا سیستم با اعضا شکل می­گیرد و تعامل در آن معنی ندارد. تشخیص منفرد بودن به طبقه­بندی بستگی دارد. ما می­توانیم انسان را پدیده­یی منفرد بدانیم و در جامعه قطعاً یک سیستم حساب نمی­شود ولی از دید بیولوژیکی یک سیستم پیچیده محسوب می­شود. بنابراین تلقی ما از سیستم بودن به نوع نگاه و ارزیابی­مان برمی­گردد.

حالا دو عضو را در نظر می­گیریم. این دو اگر با هم تعامل نداشته باشند سیستمی را تشکیل نمی­دهند و اگر تعامل داشته باشند و هدف مشترک نداشته باشند باز هم سیستم نیستند.

حق تقدم با هدف است یا تعامل؟ مسلماً هدف. اول هدف مشترک به وجود می­آید و بعد وظایف و ویژگی­ها و تعامل تعریف می­شود. مثال روشن آن شکل­گیری تمدن­هاست. در نوشته­ی بعد درباره­ی هدف سیستم­ها خواهم نوشت.

نکته­ی دیگر ویژگی و وظایف در سیستم است که عامل اصلی پویایی سیستم می­باشد. عدم درک این مسئله در جامعه­ی ما باعث تمام این مشکلات می­شود.

منظور از ویژگی­ها خصوصیات مرتبط با سیستم است. برای این که یک پدیده عضوی از سیستم بشود باید خصوصیاتی متناسب با تعریف سیستم داشته باشد تا بتواند وظایف خود را به خوبی انجام دهد. فرض کنید شما مربی تیم ملی فوتبال هستید و به هافبک طراح احتیاج دارید. شما یک هافبک طراح متوسط دارید و یک هافبک قدرتی-تخریبی قوی. از کدام­شان استفاده می­کنید؟ (به نظر شما وقتی امیر قلعه­نویی دو تا هافبک قدرتی را کنار هم می­گذارد چون هر دو لژیونر هستند و دو تا مهاجم با خصوصیات مثل هم، عنایتی البته در مقیاس یک دهم هاشمیان، وقتی می­گوید بازی را آنالیز کردیم، اصلاً می­فهمد آنالیز چیست؟ نکته­ی دیگر این که اگر قلعه­نویی مربی رئال مادرید می­شد احتمالاً گه گیجه می­گرفت چون نمی­دانست کدام بازیکن­ها را انتخاب کند. نکته­ی سوم این که بر فرض امیر قلعه­نویی متوجه بود که باید از یکی­شان استفاده کند، اگر شکست می­خورد مردم می­فهمیدند سیستم یعنی چی و به­ش نمی­توپیدند چرا فلان بازیکن لژیونر را در زمین نگذاشتی؟ نکته­ی چهارم خانه از پای­بست ویران است.)

در بحث ویژگی­ها مسئله­ی دیگری که در جامعه­ی ما مطرح می­شود تعهد و تخصص است. شما زمانی که می­خواهید برای یک بیمارستان کادر انتخاب کنید، پزشک و پرستار و سایر پرسنل، افرادی را متناسب با توانایی­هاشان انتخاب می­کنید تا سیستم پویاتر باشد. پویایی مفهومی­ست که به سرعت رسیدن به هدف اطلاق می­شود و هر چه سیستم پویاتر باشد در زمان کم­تری این اتفاق می­افتد. اگر شما بروید و پسرخاله­تان را که لیسانس ادبیات دارد بگذارید رییس بخش جراحی، حتی اگر به نجات جان یک انسان ایمان داشته باشد و کاملاً متعهد باشد، نمی­تواند جان کسی را نجات بدهد. در حالی­که یک پزشک مجرب حتی اگر از نظر اخلاقی در اوج فساد باشد، هر شب مست کند و با یک زن بخوابد، خیلی به­تر در راستای هدف سیستم که سلامت انسان­هاست گام برمی­دارد.

یکی از مشکلات ما وابسته کردن ابعاد مستقل انسانی است. یکی از نوازنده­های محبوب من که خیلی­ها عقیده دارند با رفتن او گروه Pink Floyd از هم پاشید و حتی خیلی­ها به­ترین کارهای گروه را مال دوره­یی می­دانند که او بود، Syd Barret است. حالا اگر او در اثر استعمال زیاد LSD توانایی­هاش را از دست داد دلیل نمی­شود که من از کارهاش لذت نبرم. چرچیل که بزرگ­ترین سیاست­مدار قرن بیستم لقب گرفته، یک لات مشروب­خوار بود. اگر چرچیل را به عرصه­ی قدرت نمی­آوردند، وضعیت اروپا اکنون به صورت دیگری بود.

بحث جداسازی حوزه­های مختلف انسانی از هم در جهت کارکرد به­تر سیستم­هاست. می­شود قسمت خوب یک میوه را خورد و قسمت بدش را دور ریخت.

با این اوصاف، به نظر شما سیستم­های ما مدل­های نخ­نما و ناکارآمد یک سیستم نیستند؟ چرا همه­چیز در جامعه­ی ما به کاریکاتور تبدیل می­شود؟