بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۲۰۳ (لطفاْ تاویل فرامتنی نشود)

با دوست هام دور هم جمع شده بودیم، جایی بود مثل ستاد انتخاباتی ولی همه داشتیم می گفتیم و می خندیدیم و خوش بودیم. فکر کنم چیزی هم به اسم مارتینی در آن فضا وجود داشت. خوب یادم نمی آید. یک هو پلیس ضد شورش ریخت و گرفت مان. تفنگ پشت گوش م بود و مثل سگ می ترسیدم. دخترها را سوار ماشین مبارزه با بدحجابی کردند و ما را بردند تا آفتابه بیندازند گردن مان.

همین موقع بیدار شدم.

اعصاب م خورد شد که چرا خواب را تا ته ندیدم. به خودم گفتم هر طوری هست باید بفهمم بقیه ش چی بود. وقتی خوابیدم توی جزیره یی مثل هاوایی بودم و کنار ساحل داشتم آفتاب می گرفتم و بغل م دختر خوشگلی نشسته بود و چون زبان هم را نمی فهمیدیم لذت را کشف کردیم. این وسط موبایل م زنگ زد. همین گوشی مسخره یی که الان دارم بود. دوستم گفت تو چطور فرار کردی؟ ما رو دارن شکنجه می کنن. کجایی الان؟

گفتم: نمی دونم. گوشی را قطع کردم و انداختم توی آب. دختر هنوز کنارم بود و من هم فهمیده بودم چه بلایی سرشان آمده.

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 28 شهریور 1386 ساعت 11:26 ب.ظ http://rendeemruz.blogsky.com

به نظرم شام رفته بودی پیتزا پیتزا یا شایدم برشتوک به هر حال خوشحالم همشهری پیدا کردم راستی مهر نزدیکه مبارک باشهD:

الاخون پنج‌شنبه 29 شهریور 1386 ساعت 12:02 ب.ظ http://alakhoun.blogsky.com

تاویل فرا متنی نشه باید بخونیم بعد بگیم که خوب این که اون نیست اونم که این نیست پس چقدر جالبه.
مهر چه خبر هستش که مبارک هم هست...

آدمک باران پنج‌شنبه 29 شهریور 1386 ساعت 03:00 ب.ظ http://adamakebaran.blogsky.com

از اونجا که گفتی تاویل فرامتنی نشود آدم وسوسه می شه همه فکری بکنه غیر از اونی که تو منظورت بوده ( ؛
خوش به حالت چه خواب خوبی!!!
منم یه شب خواب همین برادران مبارز را دیدم نمی دونی چه خواب وحشتناکی بود پر از استرس و کتک و...
می بینی چه بلایی سرمون آوردند که دیگه خوابشونم می بینیم.

الهه پنج‌شنبه 29 شهریور 1386 ساعت 06:05 ب.ظ

َُِّّّاوه اوه مثل اینکه شب شب خوابای عجیب غریب بوداااا منم خواب دیدم جایی بودم مثه ونیز ولی اونجا نبود بعد یه چیزی مثه یه سکوی نفتی که حرکت میکرد داشت میومد نزدیکم از یکی شنیدم می گفتن اسمش ستاد بحران ها ی اجتماعیه رفتم توش مثه زندان بود ولی میله نداشت اتاقاش . توش دخترا و پسرای خیابونی رو نگه می داشتن. همه یه جوری نگام میکردن .چیزی که جالب بود نور مهتابیاش بود که دلگیرترش میکرد

الهه پنج‌شنبه 29 شهریور 1386 ساعت 06:23 ب.ظ

احتمالا تو رو هم تبعید کرده بودن هاوایی ولی از قضا جای خوبی در اومده ولی مواظب باش اگه دفعه بعد اینطوری خواب دیدی و یه دختر یا نفر دومی پیشت بود با اون مشخصات احتمال بده که شاید عامل نفوذیه و میخوان....

آدمک باران پنج‌شنبه 29 شهریور 1386 ساعت 08:00 ب.ظ http://adamakebaran.blogsky.com

نوید عزیز
ممنون بخاطر تذکر به جایی که دادی.
راستش خودمم وقتی این پست را آپ کردم با اینکه از نوشته هام خوشم اومده بود یه حس ناخوشایندی داشتم اما متوجه نشدم بخاطر استفاده ناصحیح از اسمیلی ها بوده. نمی دونم چرا جو زده شده بودم...
بازم سپاسگزارم از لطفی که کردی.
امیدوارم همیشه این توجه و تذکرات صحیح ات شامل حال من بشه.
خوش باشی و یگانه

نسیم جمعه 6 مهر 1386 ساعت 10:23 ق.ظ

تاحالا شده خواب تو خواب بشی!
خوابی بعد یه هو از خواب بیدار میشی...قافل از اینکه هنوز داری خواب میبینی و خواب میبینیی که بیدار شدی!!!

آره... خیلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد