بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۲۴۳ (always on my mind)

 

این هم آهنگ Wilie Nelson که چند هفته­یی هست تو وبلاگ گذاشته­م. شعله­ی شومینه را زیاد کرده­م و یک قهوه­ی تلخ توی لیوان­های آبجو خوری ریخته­م، لب به لب و زل زده­م به ترک دیوار، خانه­ش مثلاً تازه ساز است.

 

Always On My Mind

 

Maybe I didn't love you

Quite as often as I could have

And maybe I didn't treat you

Quite as good as I should have

 

If I made you feel second best

Girl, I'm sorry I was blind

But you were always on my mind

You were always on my mind

 

Maybe I didn't hold you

All those lonely, lonely times

And I guess I never told you

I'm so happy that you're mine

 

Little things I should have said and done

I just never took the time

You were always on my mind

You were always on my mind

 

Tell me

Tell me that your sweet love hasn't died

Give me

Give me one more chance to keep you satisfied

I'll keep you satisfied

 

یاد یک قسمت از داستان "تقدیم به ازمه با عشق و نکبت" افتادم:

"دیوار به دیوار چی می­گه؟

 قرار ملاقات اون گوشه"