رفته بودیم مشهد، سال هشتاد و یک. تو پارک کوهسنگی برجی ساخته ند و اسم وسیله ی بازی para tower است. روی صندلی با ظرفیت دو نفر می نشینی و می روی بالا. بعد از این که مدتی ماندی با صندلی سقوط آزاد می کنی و بعد چتر نجات (parachute) باز می شود.
تجربه ی کم نظیری بود. مطمئنم اگر باز بروم مشهد سوارش می شوم. مهم تر از آن فهمیدم که هیچ وسوسه یی در زندگی م بزرگ تر از پرت کردن م از ارتفاع نیست. برای همین هم از ارتفاع می ترسم، چون دل م می خواهد خودم را پرت کنم پایین.
دیروز بالای برج سفید که سقف ش را برداشته ند همین حس را داشتم. برای همین محکم دسته ی صندلی را گرفته بودم. تهران چشمک زن مثل سیرنی آن پایین انتظارم را می کشید.