بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته ۲۷۶ (acrophobia)

 

رفته بودیم مشهد، سال هشتاد و یک. تو پارک کوهسنگی برجی ساخته ند و اسم وسیله ی بازی para tower است. روی صندلی با ظرفیت دو نفر می نشینی و می روی بالا. بعد از این که مدتی ماندی با صندلی سقوط آزاد می کنی و بعد چتر نجات (parachute) باز می شود.

تجربه ی کم نظیری بود. مطمئنم اگر باز بروم مشهد سوارش می شوم. مهم تر از آن فهمیدم که هیچ وسوسه یی در زندگی م بزرگ تر از پرت کردن م از ارتفاع نیست. برای همین هم از ارتفاع می ترسم، چون دل م می خواهد خودم را پرت کنم پایین.

دیروز بالای برج سفید که سقف ش را برداشته ند همین حس را داشتم. برای همین محکم دسته ی صندلی را گرفته بودم. تهران چشمک زن مثل سیرنی آن پایین انتظارم را می کشید.