از آهنگ هایی که تا حالا تو وبلاگ م گذاشتم می شود حدس زد که زیاد ترانه های فارسی گوش نمی دهم. با موسیقی سنتی هم میانه یی ندارم: البته با کلام ش. دوست هام خیلی سعی کرده ند که میان مان آشتی یا مفاهمه یی برقرار کنند و آلبوم های مختلفی به م معرفی کرده ند که هیچ کدام شان افاقه نکرده. محسن خان نامجو هم سعی کرد که چندان موفق نبود! با این همه موسیقی بی کلام سنتی را دوست دارم، باز هم نه همه شان را.
موسیقی با کلام سنتی بر پایه ی اشعار کلاسیک شکل گرفته ند که با ریتم زندگی م جور در نمی آیند. مخصوصاْ چه چه زدن (این یک سلیقه ی شخصی است).
فرهاد از معدود خواننده های ایرانی ست که کارش را می پسندم: باید اعتراف کنم که بیش تر از پسندیدن است و حتی بیش تر از علاقه که با کارهاش زندگی می کنم. قدرت فرهاد در جان بخشی به کلمات و تصاویر به حدی ست که مو به تن م سیخ می شود وقتی که می خواند بوی گل (نفس عمیقی می کشد و بعد می گوید) محمدی که خشک شده لای کتاب... اوج و فرودهاش مکث ها و پوزخند زدن ش، هر کدام شگردهایی هستند اضافه بر توانایی او در پیاده کردن کلمات در قالب موسیقی.
آهنگی که گذاشتم تو وبلاگ م، همیشه زمزمه ش می کنم و برای من به ترین کار فرهاد است. فکر نکنم لازم باشد متن ش را بگذارم.
موافقم...نه با قسمت موزیک سنتی با کلام ایران...مه با فرهاد...
من می تونم با موزیک سنتی ارتباط بگیرم شاید به این دلیل که لالایی و نجواهای دوران کودکیمه...اما فرهاد...از قسم دیگریه...
درد انگار...واقعیه...حس که خلاصه شده تو کلام...و معنا پیدا کرده در اون موسیقی ساده و روان...
چقدر دلم الان فرهاد خواست...خسته ام...
دارد تعداد علائق مشترکمان زیاد می شود. فرهاد چیزی است شبیه عابدزاده؛ تکرارش محال است. محال. بارها به عقب برگشته ام فقط برای همان بو کشیدن گل محمدی ...
می ماند فقط اینکه، کنسرتش در کلن چیز دیگری است؛ فراتر از اجراهای در استدیو.
البته من اینو از نوشته یی که برای سالگرد مرگ فرهاد گذاشتی می دونستم.
سلام.به من هم سر بزن و نظر یادت نره دوست عزیز
منم که اصولا چون بدنیا اومدنم به ماه نکشید D: زودتر تو پست قبلی گفتم
واقعا کلام رو زنده میکنه هر کلمه رو به اوج، به بهترین شکلش میرسونه