بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

بطری های شناور در دریا

نه، هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره یی تاب نیاورد از آن که خیال خوبی ها درمان بدی ها نیست بلکه صدچندان بر زشتی آنها می افزاید

نوشته 381 (حوریان بهشت، از آن خودتان)


دلیل این که پاپی بهشت نمی شوم این است که تصور شرایطی لذت بخش تر از زندگی، با وجود همه ی سختی هاش، را ندارم.


نظرات 7 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 08:31 ب.ظ

ببینم اونجا از اینجا بیشتر درباره ی بهشت عدن رجز می خونند مثل اینکه! با این حساب باید از یک نظر به اتفاقاتی که در تاریخ ایران افتاد خوشحال باشیم چون به مون کمک کرد همه چیز رو با عینک مذهب نبینیم؟ فکر نمی کنی؟

ابدیت بهشت ترسناک است. برای من فکر مرگ آرامش بخش تر از نامیرایی است، چون تلاش را از بین می برد. محدودیت باعث لذت بردن می شود. اگر بدانیم نامحدود می توانیم غذایی را بخوریم جذابیت ش را برامان از دست می دهد. اصولاً تلاش برای رفع نیاز است و تلاش است که لذت دارد (خود غذا خوردن هم انرژی مصرف می کند)، حالا اگر بیاییم و نیاز و زمان را برداریم چه لذتی باقی می ماند؟
من هنوز برای مخاطب ایرانی می نویسم.

سعید پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1389 ساعت 01:23 ب.ظ

ما را سری ست با تو که گر خلق روزگار/دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم...

هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک/ گرم تو دوستی از دشمنان چه دارم باک؟

نوید پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1389 ساعت 03:28 ب.ظ

به نظرم بیش تر از مسئله ی مذهب میل به جاودانگی در انسان باعث شکل گیری مفهوم دنیای دیگر و زندگی پس از مرگ شده، شاید هم برعکس باشد البته. به هر حال سیلی نقد به تر از حلوای نسیه است.

مهسا دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 01:33 ق.ظ

خب ایراد ت اینجاست که فکر می کنی مذهب لزوما باید اسلام باشد یا مسیحیت یا یهودیت یا جزو این ها. به نظرم هر آیینی که در این دنیا بر پایه "دنیایی دیگر به از این دنیا" یا " آرامش ابدی" به وجود آمده باشد می تونه به حساب مذهب باشد. حالا این ها به کنار نتیجه ی هر طرز فکری که اخروی گرا باشد بالاخره به مذهب می رسد.
ضمن اینکه وقتی از جهنمی در پستت حرف می زنی در کنارش بهشتی هم می گذاری این ها همه ش یعنی داری سعی می کنی یک چیز دیگری بگی ولی واقعا نگفتی
به هر حال آدم باید یه روز متوجه بشود که معجره ای در کار نیست و به این درک رسیدن می تونه همون قدر آرامش بخش باشد...

من اصلاً حرفی از مذهب نزدم. منظور من تلاش بیهوده ی بشر برای جواب دادن به سوال درباره ی زندگی پس از مرگه که از مذهب هم فراتره.

الهه دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 10:50 ق.ظ

منم با سیلی نقد موافقم. چرا خودمونو با فکر چیزی که دقیقا ازش اطلاع نداریم عذاب بدیم؟؟ به نظرم جامعه ی ایرانی هم دقیقا به خاطر همین موضوع افسرده ست

:)

kianoush چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 ساعت 11:14 ق.ظ

to khodet nomreye bisti;)

:)

الهه چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 ساعت 02:22 ب.ظ

و به این جمله (که نمیدونم تو سینوهه بود یا صدسال تنهایی یا انسان و سمبل هایش) که میگه " دین افیون توده هاست" اعتقاد دارم .دین در دست اهلش(!) اهرمی واسه القائ یه جور حس خوشبختی از طریق ایجاد فضای وهن آلود که مخاطب داره کاردرست رو انجام میده، این القا برای فرد حالت خلسه بوجود میاره، چیزی که تو جامعه ما در جریانِ.

جمله ی مارکسه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد