سیستم به مجموعهای از اعضا میگویند که هر کدام ویژگیها و وظایف مشخصی دارند و در راستای هدف مشترک با هم تعامل دارند.
بخش اول یعنی " هر کدام ویژگیها و وظایف مشخصی دارند"، تعریف وجودی است و بخش پایانی ماهیتی. با توجه به جهانشمول بودن تعریف (صادق بودن در هر زمان و مکان) باید بسیار کلی باشد زیرا سیستمهای متنوعی در جهان وجود دارد. دقیقاً این ویژگی برای تعریف سایر مفاهیم و پدیدههای جهانشمول کاربرد دارد مثل هنر یا بازی، به عبارت دیگر تعریف فوق بیانگر پروتوتایپ سیستمهاست.
تعریف را برای حالتهای مختلف بررسی میکنیم. طبق تعریف یک پدیده نمیتواند یک سیستم باشد زیرا سیستم با اعضا شکل میگیرد و تعامل در آن معنی ندارد. تشخیص منفرد بودن به طبقهبندی بستگی دارد. ما میتوانیم انسان را پدیدهیی منفرد بدانیم و در جامعه قطعاً یک سیستم حساب نمیشود ولی از دید بیولوژیکی یک سیستم پیچیده محسوب میشود. بنابراین تلقی ما از سیستم بودن به نوع نگاه و ارزیابیمان برمیگردد.
حالا دو عضو را در نظر میگیریم. این دو اگر با هم تعامل نداشته باشند سیستمی را تشکیل نمیدهند و اگر تعامل داشته باشند و هدف مشترک نداشته باشند باز هم سیستم نیستند.
حق تقدم با هدف است یا تعامل؟ مسلماً هدف. اول هدف مشترک به وجود میآید و بعد وظایف و ویژگیها و تعامل تعریف میشود. مثال روشن آن شکلگیری تمدنهاست. در نوشتهی بعد دربارهی هدف سیستمها خواهم نوشت.
نکتهی دیگر ویژگی و وظایف در سیستم است که عامل اصلی پویایی سیستم میباشد. عدم درک این مسئله در جامعهی ما باعث تمام این مشکلات میشود.
منظور از ویژگیها خصوصیات مرتبط با سیستم است. برای این که یک پدیده عضوی از سیستم بشود باید خصوصیاتی متناسب با تعریف سیستم داشته باشد تا بتواند وظایف خود را به خوبی انجام دهد. فرض کنید شما مربی تیم ملی فوتبال هستید و به هافبک طراح احتیاج دارید. شما یک هافبک طراح متوسط دارید و یک هافبک قدرتی-تخریبی قوی. از کدامشان استفاده میکنید؟ (به نظر شما وقتی امیر قلعهنویی دو تا هافبک قدرتی را کنار هم میگذارد چون هر دو لژیونر هستند و دو تا مهاجم با خصوصیات مثل هم، عنایتی البته در مقیاس یک دهم هاشمیان، وقتی میگوید بازی را آنالیز کردیم، اصلاً میفهمد آنالیز چیست؟ نکتهی دیگر این که اگر قلعهنویی مربی رئال مادرید میشد احتمالاً گه گیجه میگرفت چون نمیدانست کدام بازیکنها را انتخاب کند. نکتهی سوم این که بر فرض امیر قلعهنویی متوجه بود که باید از یکیشان استفاده کند، اگر شکست میخورد مردم میفهمیدند سیستم یعنی چی و بهش نمیتوپیدند چرا فلان بازیکن لژیونر را در زمین نگذاشتی؟ نکتهی چهارم خانه از پایبست ویران است.)
در بحث ویژگیها مسئلهی دیگری که در جامعهی ما مطرح میشود تعهد و تخصص است. شما زمانی که میخواهید برای یک بیمارستان کادر انتخاب کنید، پزشک و پرستار و سایر پرسنل، افرادی را متناسب با تواناییهاشان انتخاب میکنید تا سیستم پویاتر باشد. پویایی مفهومیست که به سرعت رسیدن به هدف اطلاق میشود و هر چه سیستم پویاتر باشد در زمان کمتری این اتفاق میافتد. اگر شما بروید و پسرخالهتان را که لیسانس ادبیات دارد بگذارید رییس بخش جراحی، حتی اگر به نجات جان یک انسان ایمان داشته باشد و کاملاً متعهد باشد، نمیتواند جان کسی را نجات بدهد. در حالیکه یک پزشک مجرب حتی اگر از نظر اخلاقی در اوج فساد باشد، هر شب مست کند و با یک زن بخوابد، خیلی بهتر در راستای هدف سیستم که سلامت انسانهاست گام برمیدارد.
یکی از مشکلات ما وابسته کردن ابعاد مستقل انسانی است. یکی از نوازندههای محبوب من که خیلیها عقیده دارند با رفتن او گروه Pink Floyd از هم پاشید و حتی خیلیها بهترین کارهای گروه را مال دورهیی میدانند که او بود، Syd Barret است. حالا اگر او در اثر استعمال زیاد LSD تواناییهاش را از دست داد دلیل نمیشود که من از کارهاش لذت نبرم. چرچیل که بزرگترین سیاستمدار قرن بیستم لقب گرفته، یک لات مشروبخوار بود. اگر چرچیل را به عرصهی قدرت نمیآوردند، وضعیت اروپا اکنون به صورت دیگری بود.
بحث جداسازی حوزههای مختلف انسانی از هم در جهت کارکرد بهتر سیستمهاست. میشود قسمت خوب یک میوه را خورد و قسمت بدش را دور ریخت.
با این اوصاف، به نظر شما سیستمهای ما مدلهای نخنما و ناکارآمد یک سیستم نیستند؟ چرا همهچیز در جامعهی ما به کاریکاتور تبدیل میشود؟