البرز (Olbers) برای رد نتیجهگیری نیوتن این طور استدلال کرد: اگر بینهایت جرم آسمانی داشته باشیم، هیچ وقت شب نخواهیم داشت، زیرا در هر لحظه باید از ستارهیی نور به ما برسد و آسمان همیشه باید روشن باشد. همانطور که میدانیم قسمت اعظم جهان را سیاهچالهها و فضای خالی یا ماده ناشناس تشکیل میدهد.
در این استدلال و نقض دو نکته را میتوان بررسی کرد:
1. افرادی در تاریخ علم وجود داشتهند که هیچ قانون یا قضیهیی به اسمشان ثبت نشده است ولی با مثالهای نقض، قضایای دیگران را ابطال کردهند. در واقع این همان نگاهیست که پوپر به علم دارد: هر چه گزارههای علمی قویتر باشند باید ابطالپذیریشان بیشتر باشد، یعنی مورد آزمایشهای بیشتری قرار بگیرند و درستیشان اثبات شود.
2. نیوتن نمیتوانست اعتقاد به ازلی و ابدی بودن جهان را از کنار بگذارد. در واقع اگر بینهایت جرم نباشد، زمانی جهان از بین خواهد رفت. اعتقاد اجازهی دیدن واقعیت را بهش نداد. اینشتاین میگوید اعتقادات چیزی جز بعضی آموختههای ما تا قبل از هجده سالگی نیست، با اینهمه او هم نتوانست اصل عدم قطعیت را قبول کند و میگفت نمیتوانم بپذیرم که سرنوشت ما بر اساس افتادن تاس رقم بخورد و میخواست مکانیک نسبیتی را با مکانیک کوانتومی وفق بدهد. به نظر شما ماهیت اعتقاد چیست؟