-
نوشته ۲۸۲ (شب را به انقلاب رساندن)
شنبه 14 اردیبهشت 1387 00:54
امروز پیاده از هفت حوض تا انقلاب آمدم. تو کیف م دویست هزار تومن پول بود. دو تا پسر تو جانبازان، نرسیده به کرمان جلوم را گرفتند و گفتند پول بده. گفتم پول ندارم. یکی شان گفت این تیزی رو می بینی (دست ش زیر پیرهن ش بود)، گفتم ندارم. گفت بگردم هر چی داری مال من. به ش گفتم: بگرد من دارم از این جا تا انقلاب پیاده می رم. پول...
-
نوشته ۲۸۱ (جنگ قدرت و لذت)
شنبه 7 اردیبهشت 1387 12:27
عادل فردوسیپور را دوست دارم برای عشقش نسبت به فوتبال و تحسینش میکنم برای دانش و جسارتش. این نوشته درباره ی او نیست بلکه مقدمهایست برای موضوعی مهمتر و چون او تنها کسیست که به این ریاکاری تحمیلی از صدا و سیما تن نداده، قدردانی ازش لازم و شایسته است: او تنها کسی است...
-
نوشته ۲۸۰ (الان این جا ایستاده م)
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1387 10:35
با دوستم دربارهی مسئلهیی بحث میکردیم که بهم گفت: "تو طوری حرف میزنی انگار همهی حرفات درسته." گفتم: "چرا اینطوری فکر میکنی؟" گفت: "توی حرفت نمیگی به نظر من." گفتم: "خب معلومه که اینا نظر منه. حتی وقتی از یکی نقل قول میکنم چون قبولش دارم یا...
-
نوشته ۲۷۹ (دیواره ی وحشت بدون گریز از مرکز)
سهشنبه 3 اردیبهشت 1387 21:54
فقط تو مانده یی و خلا .............
-
نوشته ۲۷۸ (بدون شرح)
شنبه 31 فروردین 1387 09:15
-
نوشته ۲۷۷ (کارد به استخوان رسیده، چرا داد نمی زنید؟)
چهارشنبه 28 فروردین 1387 11:30
در هر رابطهیی بین دو نفر، قراردادهایی شکل میگیرد که اجتنابناپذیر است، این قرارداد برای هماهنگی بیشتر دو نفر برای استفادهی بهتر از تواناییهاشان و بقای بیشتر گروه اتفاق میافتد. در سطح کلان، جامعه، باید قراردادهایی با دقت بیشتر تنظیم شود که تواناییها و نیازهای...
-
نوشته ۲۷۶ (acrophobia)
دوشنبه 26 فروردین 1387 21:14
رفته بودیم مشهد، سال هشتاد و یک. تو پارک کوهسنگی برجی ساخته ند و اسم وسیله ی بازی para tower است. روی صندلی با ظرفیت دو نفر می نشینی و می روی بالا. بعد از این که مدتی ماندی با صندلی سقوط آزاد می کنی و بعد چتر نجات (parachute) باز می شود. تجربه ی کم نظیری بود. مطمئنم اگر باز بروم مشهد سوارش می شوم. مهم تر از آن فهمیدم...
-
نوشته ۲۷۵ (...)
شنبه 24 فروردین 1387 12:27
"خنده دار بودن شعر گفتن را به خنده دار بودن شعر نگفتن ترجیح می دهم" ویسواوا شیمبورسکا
-
نوشته ۲۷۴ (یادت می آید؟)
پنجشنبه 22 فروردین 1387 12:38
- تو خیلی درگیر مفهوم هایی و از واقعیت دور شدی. - می دونم ولی اصلاْ واقعیت چی هست؟ - نیازهای اولیه.
-
نوشته ۲۷۳ (brother in arms)
سهشنبه 20 فروردین 1387 16:19
آهنگ brother in arms کاری از گروه dire straits These mist covered mountains Are a home now for me But my home is the lowlands And always will be Some day youll return to Your valleys and your farms And youll no longer burn To be brothers in arms Through these fields of destruction Baptisms of fire Ive watched all your...
-
نوشته ۲۷۲ (آپارتمان)
دوشنبه 19 فروردین 1387 10:17
-
نوشته ۲۷۱ (بهار است دیگر، کاری ش نمی شود کرد)
شنبه 17 فروردین 1387 12:35
پارک خانهی هنرمندان، رو نیمکتی در ضلع غربی نشستهم و دارم به ماهان فکر میکنم. دو تا پسر دو متر آنطرفتر دارند والیبال بازی میکنند. اینطور که پیداست یکی دارد به آن یکی تمرین میدهد. یاد معلم ورزش سوم راهنماییمان میافتم که بدمینتون به ما تمرین میداد و یک نقطه...
-
نوشته ۲۷۰ (اصطکاک)
چهارشنبه 14 فروردین 1387 18:41
"چه دوره و زمانه یی شده، دیگر پسرها به پدرشان احترام نمی گذارند." سقراط به آلکیبادس
-
نوشته ۲۶۹ (eyes wide shut)
سهشنبه 13 فروردین 1387 16:33
-
نوشته ۲۶۸ (خانه تکانی)
شنبه 10 فروردین 1387 18:08
1. آیین چیست؟ زمانی که میگوییم آیین باستانی نوروز، آیین دیونیزوس و آیینهای دیگر چه ویژگیهای مشترکی دارند که همه را با یک عبارت تعریف میکنیم. اولین ویژگی شاید این باشد که همهشان مجموعهیی از کنشها هستند اما صرفاً این ویژگی جامع و مانع نیست. دومین ویژگی که شاید آیین را تا حدی...
-
نوشته ۲۶۷ (civil war song)
جمعه 9 فروردین 1387 21:18
این آهنگ از Shel Silverstein را برای تشکر از آدمک باران تو وبلاگ م گذاشتم به خاطر لطفی که به من کرد و تو وبلاگ ش درباره ی نگارگری مطالب آموزنده یی گذاشت که در ارتباط با نوشته م بود و خیلی چیزها ازش یاد گرفتم. تا جایی که یادم است شل را خیلی دوست دارد. شل را در ایران خیلی ها (از قشر اهل مطالعه) می شناسند ولی شاید صداش...
-
نوشته ۲۶۶ (Puerto rico)
پنجشنبه 8 فروردین 1387 12:13
دخترک عاشق است، خشونت و فریب هم عاشقترش میکند. یاد جملهیی از اسکار وایلد افتادم: "تمام مسائل دنیا بحث دربارهی مسئلهی جنسی است، جز خود مسئلهی جنسی که بحث درباره قدرت است." آهنگ Puerto rico کاری از Vaya Con Dios : Wake up Angelita, your mama just turned off the light Manolo is already...
-
نوشته ۲۶۵ (ذهن من)
سهشنبه 6 فروردین 1387 15:02
نقاشی اثر سالوادور دالی
-
نوشته ۲۶۴ (کشش مقابل راندن)
یکشنبه 4 فروردین 1387 06:25
در ناخنک زدن به غذا نوعی مغازله با آشپز وجود دارد.
-
نوشته ۲۶۳ (سال نو مبارک)
دوشنبه 27 اسفند 1386 00:07
جشنواره ی فیلمهای نوروز هزار و سیصد و هشتاد و هفت: 1. تمام چیزهایی که همیشه میخواستید دربارهی سک...س بدانید وودی آلن 2. ماهی بزرگ (به دلیل تقاضای زیاد برای بار ششم پخش میشود) تیم برتون 3. La Dolce vita (بار دوم) فدریکو فلینی 4. Shortcuts ( برداشت آزاد از داستانهای کارور، بار دوم) رابرت آلتمن...
-
نوشته ۲۶۲ (دنده ی چپ آدم)
پنجشنبه 23 اسفند 1386 09:28
چند زندانی را در یک زندان مجسم کنید، آیا صرفاً به سبب کنار هم قرار گرفتنشان میتوان نام اجتماع را بر آنها نهاد؟ ممکن است از کلمهی اجتماع برای تعریف و تبیین این گروه استفاده شود ولی از نظر مفهومی اگر اجتماع را مبتنی بر درک ضرورت با هم بودن برای بقای بیشتر در نظر بگیریم، نمیتواند مورد زندان...
-
نوشته ۲۶۱ (turn the page)
سهشنبه 21 اسفند 1386 13:20
یادش بخیر! آن روزها که تازه گروه کوه مان پا گرفته بود و به جز آن هشت روز هفته را به بهانه های مختلف دور هم بودیم، سعی می کردیم فضای خانواده ی دایی جان ناپلئونی دورمان را یا به قول فوکو زهد ویکتوریایی را یک جوری بشکنیم و اسدالله میرزا بازی در می آوردیم. کلی کلمه ساخته بودیم که معادل واژه های مگو بودند که مهم ترین هاشان...
-
نوشته ۲۶۰ (گسسته کردن پیوستگی)
دوشنبه 20 اسفند 1386 08:35
فرق بین رویا و توهم در رسیدن و نرسیدن است.
-
نوشته ۲۵۹ (هدیه ای برای اجتماعات پر شور)
شنبه 18 اسفند 1386 09:13
یادتان باشد هربار دیدید دوربین از روبرو یا پایین فیلم برداری می کند تا جمعیت زیادی را نشان دهد، همه ی جمعیت همان هایی ست که می بینید.
-
نوشته ۲۵۸ (تهران بدون فلاش)
جمعه 17 اسفند 1386 00:17
اتوبان مدرس را که پیاده بروی پایین، شب که ماشین ها با چراغ روشن و به سرعت می آیند، به مفهومی انتزاعی از سرعت می رسی و بعد می افتی تو یک خلاء بزرگ...
-
نوشته ۲۵۷ (کرانی به نام زمان)
چهارشنبه 15 اسفند 1386 00:47
"از کار تخیل پس از گذشت سال ها، چیزی بیش تر از یک مهمانی از مدافتاده باقی نمی ماند" نقل به مضمون از سلین پ.ن. این عکس در کافه ی گودو گرفته شده. فکر نکنم توضیح بیش تر بخواهد.
-
نوشته ۲۵۶ (ترکیب روی پالت)
جمعه 10 اسفند 1386 11:21
انارهای ترک خورده در سینی هلالیِ بلور روی رومیزی سفید تور آنسو تر، زنی بازوش را تکیه داده به قاب در...
-
نوشته ۲۵۵ (خنده)
سهشنبه 7 اسفند 1386 15:29
"آنچه زندگی و جامعه از ما میخواهد، دقت و هوشیاری در تشخیص اوضاع و احوال و نیز انعطافپذیری جسم و روان ماست که ما را آمادهی سازگاری با جامعه و زندگی نماید. سختی و نرمش دو نیروی مکملند که ما را شایستهی این سازگاریها میکنند. چرا جسم معیوب میشود؟ به دلیل انواع حوادث،...
-
نوشته ۲۵۴ (دفاعیه یی برای اعاده ی حیثیت)
یکشنبه 5 اسفند 1386 23:04
همیشه دل م می خواسته ضمیمه یی به کتاب لباس جدید پادشاه اضافه کنم که ایها الناس، آن دو خیاط شیاد نبودند بلکه انسان های نهیلیست کامل بودند. در زندگی یی که هیچ چیز ارزش ندارد، هیچ با ارزش می شود. مگر این که بخواهی برگردی به همان خرابه ها و شروع به کند و کاو کنی بلکه چیزکی دست ت را بگیرد و تا آخر عمر دل ت به آن خوش باشد.
-
نوشته ۲۵۳ (سرتان بی کلاه مانده؟)
جمعه 3 اسفند 1386 13:09
تازگی ها کشف کرده م ملوان چه استعاره ی بزرگی ست.