خرس افتاده بود دنبال ش و راه فراری نداشت. تصمیم گرفت خودش را بزند به مردن. پس همان جا افتاد و نفس ش را نگه داشت. خرس اول آمد و دور و برش چرخید و پوزه ش را چسباند به صورت ش. قلقلکش آمد ولی هرطور بود خودش را آرام نگه داشت. خرس نمی رفت. ریه ش داشت می ترکید. آرام بازدم را داد بیرون و خرس متوجه نشد. داشت خوش ش آمد که تو زندگی لااقل سر یک نفر را شیره مالیده، آن هم یک خرس مادر مرده آمریکایی را. چشمانش را بسته بود و خواست وقت تلف کندبلکه خرس برود که لاشخوری آمد و یک چشم ش را کند.....