این نوشته ها به صورت مسلسل و با شماره مشخص شده ند. برای خواندن مطالب قبل به همین موضوع مراجعه کنید.
15. دیدیم که این جهان در تغییر مدام است، ما در سیستم ناشی از پرتاب شدگی زندگی میکنیم و تمام پدیدههای موجود دگرگون میشوند. در این جریان مفهومی به نام بقا به چشم میخورد که تمایل پدیدهها برای رسیدن یا حفظ حالتیست که با توجه به ابعادشان تعریف میشود و نسبت به شرایط و در زوایای دید مختلف متفاوت است.
با توجه به این شرایط دو دسته پدیده در قبال پدیدهی A تعریف کردیم که دستهی اول او را به سمت بقا میبرند و رابطهی بینشان همزیستی است و دستهی دوم که میخواهند از بین ببرندش که بینشان جنگ در میگیرد. در این جریان دریافتیم که مفهومی به نام نیرو وجود دارد که در رقم زدن چگونگی نتیجهی جنگ یا همزیستی موثر است.
برای این که پدیده بتواند بقای خود را حفظ کند باید بتواند تعیین کند کدام پدیده در دستهی اول و کدام در دستهی دوم است تا رویکرد خود را در قبال آن تنظیم کند. بنابراین به ابزار تشخیص نیاز دارد، حواس و مرکز پردازش سیستم تشخیص را تشکیل میدهند. در حالت ساده، مغز از قیاس بین پدیدهها استفاده میکند، اگر پدیدهی مورد نظر مشابه با پدیدهیی باشد که بقاش را تامین میکند، در همان گروه قرار میدهدش و در غیر این صورت در گروه متخاصم.
در آغاز زندگی، جانور اطلاعات اولیه را برای مقایسه به صورت ژنتیکی و توسط آموزش والدینش دریافت میکند و در طول زندگی اطلاعات ذهنش گسترش مییابند.
در مثال کودک دیدیم که وقتی دستش به آتش میخورد آن را پس میکشد، مغز دستور پس کشیدن میدهد. در برخی موارد، هنگام مواجهه با خطر، رفع نیاز و غیره، مغز دستور آنی برای برطرف کردنش میدهد. از آنجایی که زمانی برای تفکر و تجزیه و تحلیل وجود ندارد و برای طبقهبندیهای آتی نیاز به در نظر گرفتن ساختار متفاوتی در کنار ساختار تفکر هستیم، نامش را غریزه میگذاریم.
هرچند که مرکز غریزه در مغز وجود دارد و در جانوران نسبت این قسمت از مغز به کل بیشتر از انسان است اما نمیتوان موقعیت مستقلی در اندیشه براش در نظر گرفت بلکه توام با سیستم تفکر عمل میکند. در نوشتههای بعد در این باره بیشتر بحث میکنیم.