این نوشته ها به صورت مسلسل و با شماره مشخص شده ند. برای خواندن مطالب قبل به همین موضوع مراجعه کنید.
25. کلمهی Camera از عبارت Camera-Oscura گرفته شده که معنای آن اتاق تاریک است و از حدود چهارصد سال پیش در اروپا به کار میرفته: اتاقی بود تاریک که در دیوارش عدسی میگذاشتند و تصویر بیرون اتاق روی دیوار مقابل میافتاد و نقاشها از روی آن تصویر نقاشی میکردند.
دوربین عکاسی یکی از شگفتانگیزترین اختراعات انسان است چرا که میتواند یک بخش از زمان و مکان را بردارد و به ابدیت پرتاب کند، زمانی که عکسی را میبینیم اولین ویژگی که به چشم میخورد تفاوت بارز آن با زندگی روزمره است: سکون، در حالی که زندگی در تغییر مدام است، حتی اگر عکس از صحنهیی متحرک باشد. اگر سکون را به معنای مرگ بدانیم، میتوان قدرت کشتن و زنده کردن و عبارت دیگر رستاخیز را به دوربین منسوب کرد.
میلان کوندرا در کتاب جاودانگی (که با وجود سانسور زیاد توصیه میکنم حتماً بخوانید) میگوید: جاودانگی یعنی دادرسی ابدی. عکس همواره مورد قضاوت قرار میگیرد، ارزیابی میشود، چرا این زمان و مکان باید دارای اهمیت باشد که جاودانه شود؟ همانطور که منتقدان بسیاری سالهاست دون کیشوت را میخوانند و از خودشان میپرسند چرا این کتاب جاودانه شده؟ این ارزیابی صرفاً با تفکر نیست بلکه میتواند برای لذت بردن باشد با به یاد آوردن خاطره یا اتفاقی که به نظر ارزش مرور کردن دارد.
به همین دلیل است که افراد مقابل دوربین ژست میگیرند، ژست دقیقاً از جنس عکس است: سکون یک بدن در حالتی مخصوص که همیشه در تغییر است، و دقیقاْ به همین خاطر که در اکثر موارد ژست در زندگی روزمره امری مضحک یا ترحمانگیز قلمداد میشود. کسی که ژست میگیرد میخواهد مفهومی را که مورد نظرش است القا کند، زیرا ژست (سکون که متضاد زندگی است) به سرعت به چشم میآید و همین تلاش برای جلب توجه است که بسته به نوع ژست میتواند مفاهیم متفاوتی در نگاه دیگران به وجود بیاورد اما اگر فرد نتواند مفهوم مورد نظر خود را منتقل کند یا دیگران نتوانند بگیرند یک مفهوم منتقل میشود: جلب توجه. حتی اگر زمانی تو خودتان باشید و به نقطهیی خیره شوید توجه اطرافیانتان را جلب میکنید چون به سکون رسیدهاید. ممکن است تجربهش را داشته باشید و این جملهها را شنیده باشید: "طرف رفته تو حس" یا "ناراحت نباش یا خودش میآد یا نامهش" به هر حال عمل شما نوعی ژست است ولو ناخودآگاه، و سریع مورد ارزیابی قرار میگیرد.
زمانی که کسی مقابل دوربین ژست میگیرد، میخواهد با همان حالت به ابدیت (در مقیاس انسانی) وارد شود، برآیند او با توجه به روحیات و افکارش و شرایط بیرون در ژست متجلی میشود که میتواند به خودش نزدیک باشد یا آنقدر دور که بخواهد خودش را بپوشاند.
عکسها میتوانند مخاطب را به فکر فرو ببرند، ساعتها بهش نگاه کنند و درگیر جزییاتش بشوند. فیلم هم مخاطب را درگیر میکند اما به نوعی دیگر. در فیلم توالی اتفاقها و بسامدشان است که نقش مهمتری دارد اما در عکس چنین چیزی نیست. زمانی که شما فیلم میبینید، ذهنتان درگیر است و اگر سرعت اتفاقها از حدی بیشتر باشد، زمان فکر کردن و تجزیه و تحلیل و کشف مفهوم را ندارید، در این حالت تنها به دنبال کردن و نحوهی اتفاقها بسنده میکنید، مگر این که فیلم را دوباره ببینید، اما اگر جاهایی ریتم فیلم کند شود، مثلاً راه رفتن قهرمان داستان در خیابان و دیدن چهرهی او، با توجه به قدرت بازی، میتواند دردها، مشکلات، سردرگمیها و مواردی از این دست را نشان دهد. در این صحنه مخاطب فرصت فکر کردن دارد، هر چند که از نظر خیلی کسانی که دیدهم این قسمتها نوعی به آب بستن فیلم است.
کند کردن ریتم فیلم، نوعی میل کردن به سمت عکس است که در کارهای بعضی کارگردانها مانند آنجلوپلوس و تارکوفسکی بسیار میتوان دید. در فیلم Ulysses Gaze میخواهند مجسمهی غولپیکر لنین را با کشتی از رودخانه عبور دهند، میبینیم چطور سر لنین را خیلی آرام و با دقت با جرثقیل روی کشتی میگذارند و بعد که کشتی راه میافتد، غروب هم هست، دوربین خیلی آهسته دور کشتی در حال حرکت میچرخد (از موسیقیش که میتواند به خلسه ببردت بگذریم) و میبینیم که مردم از اطراف برای دیدن کشتی حامل مجسمهی لنین میآیند و کنار رودخانه میایستند.
چند عکس در ادامه ی مطلب گذاشته م.
ادامه مطلب ...