این نوشته ها به صورت مسلسل و با شماره مشخص شده ند. برای خواندن مطالب قبل به همین موضوع مراجعه کنید.
23. خیلی سعی کردم که نوشتهها منظم باشد و تمام مباحث با توجه به تعاریف مشخص مطرح شود اما وقتی موضوع پیچیده است، نمیتوان انتظار نظم را داشت. چون وجوهی در برخی مثالها وجود دارد که به آن پرداخته نشده و سر فصل جدیدی لازم دارد. به همین دلیل خیلی از مباحث را به آینده ارجاع دادم و امیدوارم بتوانم همهشان را مطرح کنم.
در ضمن از کسانی که نوشتههام را نقد میکنند و ایرادهاش را بهم میگویند صمیمانه تشکر میکنم و هیچوقت این لطفشان را فراموش نخواهم کرد.
قبل از هر چیز نکتهیی را بگویم: کاری که من میکنم ارائهی نظامی برای طبقهبندی اتفاقهاییست که دور و برمان میبینیم، مانند جدول تناوبی مندلیف و اصلاً حکم صادر نمیکنم. اعتبار نظریهها به تبیین پدیدههاست و پیشبینی رفتارشان و هیچ کدام اعتبار ذاتی ندارند.
تا به حال غریزه و تفکر را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دادیم. دیدیم که این تفکیک صرفاً برای شناسایی بهتر و طبقهبندی رفتارهاست. غریزه بقای کوتاهمدت را در نظر میگیرد و تفکر دراز مدت. غریزه وقتی پدیدهیی را در گروه خوب و بد قرار میدهد جاشان ثابت میماند و تفکر میتواند بد را به خوب تبدیل کند. دیدیم که نتیجهی پردازش تفکر مفهوم است و نتیجهی پردازش غریزه محسوس.
تا به حال دربارهی جدال عقل و احساس زیاد شنیدهیم. با توجه به موارد که گفته شد آیا نمیشود گفت احساس پیامرسان غریزه است؟ به نظر ادعای بزرگی میرسد و ممکن است مثالهای نقض به ذهن برسد اما کم کم این موارد را بررسی میکنیم. در مورد کارهایی که میدانیم غریزی هستند، بحث نمیکنیم مثل احساس تشنگی، گرسنگی، امنیت و مواردی از این دست. بحث را در زمینههایی مطرح میکنیم که به ظاهر با این مورد منافات دارند.
زمانیکه شما معمایی را حل میکنید، احساس لذت، افتخار، شادی و احساسهای مشابه خواهید داشت. در این حالت آیا احساس از تفکر ناشی شده؟ جدا سازی غریزه از تفکر برای طبقهبندی پدیدهها و ارزیابیشان بود و گفتیم این دو با هم اندرکنش دارند. در این حالت غریزه فعالیت تفکر را مورد ارزیابی قرار میدهد و نسبت به آن واکنش نشان میدهد که از جنس احساس است. علاوه بر این قسمت تفکر هم حس خود را مورد ارزیابی قرار میدهد و مفهوم افتخار را میسازد که گامی در جهت طبقهبندی کردن حسهای مختلف است که در بخش ارتباط و زبان به آن خواهم پرداخت.
در بسیاری از موارد زبانی کلمهی احساس برای نتیجهی تفکر به کار میرود. من احساس حقارت میکنم. در این حالت دیگر احساس به غریزه برنمیگردد زیرا حقارت امریست که باید ارزیابی شود اما از نظر زبانی بسیار استفاده میشود. ممکن است که فرد صورتش سیاه بشود، در خودش جمع بشود و حس بدی داشته باشد اما حقارت مفهومی است که با توجه به پردازش شکل گرفته و این قسمت یکی از اندرکنشهای تفکر و غریزه است.
پ.ن. یونگ در کتاب انسان و سمبولهایش به چنین فرایندی اشاره میکند که سهم بسیار زیادی در شکلگیری ساختار ذهن من داشته. او میگوید که فرایند اندیشه چهار قسمت دارد:
شعور میگوید پدیده وجود دارد یا نه.
تفکر میگوید پدیده چیست.
احساس میگوید که دلپذیر است یا نه (همان بد و خوب)
مکاشفه میگوید که از کجا آمده و به کجا میرود.
در نوشتههای بعد بحث را در این موارد گسترش میدهیم ولی قبل از آن میخواهم مثالهایی از نگرش نادرست و عمدتاً غریزی به مسائل که در جامعه رواج دارد را مطرح کنم.