عادل فردوسیپور را دوست دارم برای عشقش نسبت به فوتبال و تحسینش میکنم برای دانش و جسارتش. این نوشته دربارهی او نیست بلکه مقدمهایست برای موضوعی مهمتر و چون او تنها کسیست که به این ریاکاری تحمیلی از صدا و سیما تن نداده، قدردانی ازش لازم و شایسته است: او تنها کسی است که نام باشگاههای پاناتینایکوس، المپیاکوس را صحیح تلفظ میکند و مانند باقی مجریها سین آخر را حذف نمیکند. چنین اتفاقی در جام جهانی 98 هم رخ داد، آنهم برای حسن شاش که ساس نامیدندش. اما موضوع کلی که میخواهم بهش بپردازم، سکس است که موضوع مطرح شده زیرمجموعهای از این بحث است.
1. رابطهی جنسی جزو نیازهای اولیهی انسان است، همردیف خوراک و پوشاک. کارکرد مهم و اصلیش تولید مثل و تمدید بقای فرد در قالب فردی دیگر است. هر عملی که بقای ما را تامین کند، به نوعی در خود قدرت دارد، و به دلیل مردسالاری تاریخی سکس نماد قدرت مرد در فرهنگها شناخته شده. دو نکته را در این باره ذکر میکنم.
a. بیضههای مرد نماد قدرتش است. عبارت "تو تخم نداری" کنایه از ترسو و بزدل بودن است، چنین تصوری ممکن است در اثر دیدن افراد عقیم شکل گرفته باشد، یا در ادبیات ما به پهلوان گُندآور نیز میگویند (گند به معنی بیضه)، در زبان انگلیسی هم عبارت بالا وجود دارد.(you have no ball)
b. آیینهای بسیاری در رابطه با اعضای جنسی مرد و زن وجود دارد، چه خودشان به صورت مستقیم مورد پرستش قرار بگیرند یا نقشی در آیینی دیگر ایفا کنند. به عنوان مثال در قبیلهیی افریقایی به گمانم (تاریخ تمدن ویل دورانت جلد اول)، برای باروری زمین چالهیی حفر میکردند و مردان دورش جمع میشدند و با رقص دور آن نیزههاشان را به سمتش حرکت میدادند و داخل چاله میکردند و به اعتقادشان زمین بارور میشد. یا در آیین مشابهی کاهنان معبد از خود بیخود میشدند و با کارد آلت خود را میبریدند و به سمت الههی باروری پرتاب میکردند.
2. لذت به عنوان فرزند مشروع قدرت زاییده میشود و کارکرد رابطهی جنسی را پیچیده میکند و حتی در جایی علیه تولید مثل قیام میکند. دیگر یک رابطهی جنسی کارکرد مستقیم خود را ندارد، بلکه لذت بردن باعث میشود، تا امکانات جدیدی از این رابطه کشف شود، انسان در جستجوی لذت بیشتر، شروع به آشنا شدن با بدن و زیر و بمش میکند. به این ترتیب مغازله و معاشقه به وجود میآید. اعمالی که شور انسان را بیشتر میکند، گرمایی که دو فلز را ذوب میکند تا به هم جوش بخورند.
3. لذت دشمن مهمی برای جامعه است که احتیاج به نیروی کار دارد، لذت افسار گسیخته نیروی کار را هرز میبرد، بازدهی انسانها پایین میآید و در نهایت جامعه است که از این مسئله بیشترین آسیب را میبیند، علاوه بر آن چنین عملی دیگر مستلزم تولید مثل و سودآوری برای جامعه نیست، بلکه رابطهییست آزاد از هر نوع ارزشگذاری که ماهیت کاملاً فردی دارد. جامعه ناچار میشود کنترلش کند.
4. قوانین مختلف در جوامع مختلف حکایت از این کنترل دارد که از تساهل و تسامح تا کنترل کامل میتواند متغیر باشد. این امر بستگی به سیاستگذاری جامعه دارد. لطفاً به این مسئله با دید اخلاقی نگاه نکنید زیرا اخلاق به مرور زمان در آن شکل گرفته.
a. قوم یهود (پیش از حضرت موسی) تا سن سی سالگی هر رابطهیی را مجاز میشمردند، در سن سی سالگی مردان و زنان را در اتاقی تاریک جمع میکردند و هر مرد و زنی که اول همدیگر را گرفتند، با هم زن و شوهر میشدند و اعتقادشان بر این بود که ازدواج کورکورانه از عاشقانه بهتر است. (تاریخ تمدن ویل دورانت جلد اول)
b. حکومت کمونیستی چین در ابتدا کارگران را از هم جدا میکرد و به زن و شوهر اجازه نمیداد شب کنار هم بخوابند، مگر ماهی دوبار. آنهم در اتاقی که عکس بزرگ مائو در آن قرار داشت.
c. در انگلستان هر زن و شوهری که میخواستند با هم رابطه برقرار کنند از پادشاه باید اجازه میگرفتند و لوحی سر در خانهشان میزدند با این عبارت fornication under consent of king (فحشا با اجازهی پادشاه) که حروف اولشان را کنار هم گذاشتند و کلمهی f.u.c.k ساخته شد.
d. در قسمتی از کتاب پوست انداختن، خاویر و الیزابت برهنه کنار هم دراز کشیدهند و خاویر تعریف میکند که مادربزرگش هنگام سکس لباس بلندی میپوشید که فقط در قسمت آلت دایرهیی داشت و دورش منجوقدوزی شده بود و قبل رابطه این دعا را میخواندند که خدایا ما این کار را میکنیم/ نه برای گناه/ بلکه برای به دنیا آوردن فرزندی صالح/ از ما بپذیر/ آمین.
5. دین نقش مهمی در زمینهی قانونگذاری دربارهی رابطهی جنسی دارد، زیرا احکامش مطلق است و با حرام و حلال، مجازات و پاداش همراه است. فرمان ششم: زنا مکن یکی از ده فرمان مهمیست که به قوم یهود خطاب شده. به جز این در روزهایی رابطه را حرام یا مکروه اعلام کردهند، در کاتولیک روزهای منتسب به قدیسان و در اسلام کتاب حلیهالمتقین شرح کاملی از روزهای حلال و حرام و مکروه ارائه کردهاست.
6. به این ترتیب الگوی زوج تولیدمثلگر به قول فوکو خودش را به جامعه تحمیل میکند و نهاد خانواده تنها جاییست که رابطهی جنسی در آن پذیرفته شده و تعریف شده است. فوکو اشارهی زیبایی میکند به این مضمون که جامعه در مقابل این محدودیت مجبور به دادن امتیازهایی شد اما به گونهای که رابطهی جنسی را در چرخهی سود و محاسبه (اقتصادی) وارد کند: فاحشهخانهها و مشتری و پاانداز در این رده قرار میگیرند. فرد مجبور میشود برای رابطهی جنسی و لذت بردن خود پول بپردازد.
7. از دید اکثر مذاهب انسان یا گناهکار بالفطره است و آمده به جهان تا پاک شود، یا در طول زندگی دچار گناه میشود و باید مکافاتشان را در این دنیا بدهد تا در آن دنیا آزاد باشد یا در چرخهیی دیگر در جسمی دیگر روحش حلول میکند تا عذاب بکشد. چنین ایدئولوژی رنج را تقدیس میکند و همین باعث میشود که فرد معتقد هنگام لذت بردن دچار عذاب وجدان بشود و یا اصلاً به سمتش نرود. این عقیده باعث محدود و حتی از بین رفتن لذتهای فردی میشود. در بخش 4-d نمونهای از آن را دیدید که زن و مرد چگونه با ترس و لرز تصمیم به انجام رابطه میگیرند.
8. این ایدئولوژی دو نتیجهی دیگر هم دارد: قراردادن دستگاه تولید رنج در انسان (مازوخیسم) و یا در جهت معکوس، القای شخصیت گناهکار به افراد. البته هر مازوخیسمی ناشی از این ایدئولوژی نیست ولی میتواند مازوخیسم تولید کند. خون ریختن و شلاق خوردن و به صلیب کشیدن مسیحیان به خاطر پیامبرشان نمونهای جسمی از این مسئله است که مسائل روحی هم بسیار میتوان مشاهده کرد. از طرف دیگر اگر به انسان تلقین شود که گناهکار است در بعضی افراد همان شخصیت یاغی در وجودش شکل میگیرد، فرد میگوید "ما که قراره بریم جهنم یه پیالهی دیگه هم بخوریم" دقت کنید که این جمله را نه فردی بیاعتقاد که انسانی معتقد میگوید. او نمیتواند خستگی حمل بار گناهکار بودن را تحمل کند و یکباره همهچیز را وا مینهد.
9. از موضوع دور شدیم، در چنین روابط و مناسباتیست که لذت در پستوها، باغها و مکانهای خلوت خودش را نشان میدهد. لذت قابل تعریف نیست، جزیی از غریزه شده و خودش را به افراد تحمیل میکند. این هم نوعی یاغیگری فرد مقابل قانون است، زیرا نمیتواند این محدودیت را بپذیرد. به این ترتیب جنگی بین لذت و قدرت (جامعه) در میگیرد.
10. جامعه باید همهجوره بر لذت سرپوش بگذارد، کار را به جایی میرساند که در کلام هم آن را محدود میکند، هر اشارهیی به سکس از نظر اخلاقی زشت شمرده میشود مخصوصاً جلوی کودکان. در مقابل این بیانعطافی اجتماعی، جوکها و شوخیهای سکسی رواج پیدا میکند. ماجراهای مربوط به روابط جنسی با علاقه گسترش پیدا میکند و دنبال میشود. افراد از شکستن این تابو لذت میبرند و به مضحکه میکشانندش. با همهی اینها اتفاقی بدتر رخ میدهد. محدودیت ذهن افراد را بیشتر به این سمت متمایل میکند، حتی در کلام. به این ترتیب ذهن منحرف به وجود میآید: ذهنی که در هر کلمهیی عبارت جنسی را جستجو میکند و میخواهد هر چیزی را به نوعی به سکس ربط بدهد. همین میشود که سر کلاس فیزیک در دانشگاه، استاد که میگوید "پریود آونگ..." پسرها میخندند و دخترها سرشان را پایین میاندازند. مجریان تلویزیون هم با نگفتن سین بیشتر ذهن مردم را به این سمت معطوف میکنند و فکر را میکشانند طرفش.
11. خودتان میتوانید بسنجید که چه نیروی انسانی عظیمی از نظر وقت و فکر تلف میشود. وقتی نیازی ارضا نشود و مقابلش هزار تابو باشد، ذهن درگیر شکستن تابوها میشود، هزار بهانه میآورد و استدلال میکند که خودش را تبرئه کند ولی به جز هنجارها، وجدان که در طول هزاران سال محکم و نفوذناپذیر شده خِرش را چسبیده. از طرف دیگر، طرد افرادی که به خاطر لذت و بدون اجازهی شرعی و قانونی با هم رابطه برقرار میکنند بسیار سخت است، به خصوص برای زنان. به نظر من چنین محدودیتی و چنین نیازی که با دیدن زندگی غربیها به طور تصاعدی گسترش یافته، انفجاری در پی خواهد داشت. هر چه محدودیت بیشتر، دامنهی تخریب بیشتر.
12. چنین انفجاری را در راهنمایی و دبیرستان دیدهم، پسرها مشغول کشف و نمایش اعضاشان بودند یا تخیلشان را برای ساختن داستانهایی با دوستدخترهاشان به کار میگرفتند و مدام ماجرا تعریف میکردند. در مورد تجاوز هم مطلب مفصل و جداگانهای خواهم گذاشت که عمق فاجعه را ببینید اگر ندیدهاید.
13. تو وبلاگ قبلیم، نوشتهیی داشتم در مورد رابطهیی بین پدر و دختر که دوستی بهم ایراد گرفت و گفت بدآموزی دارد. حرفش را قبول دارم، برای مردمی که قدرت شعور و تشخیص ندارند و نمیتوانند هدف نوشته را بفهمند بدآموزی دارد ولی انسانی در تاریکی راه برود امکان برخورد با هر چیزی دارد، چرا نباید چراغی روشن کنیم؟
دوستم تعریف میکرد که ریزنمراتش را برای دانشگاهی در نروژ فرستاده و نمیدانسته جمعیت و تنظیم خانواده را چه ترجمه کند، نوشته population and family control. پروفسور ازش پرسیده این چه درسیست و وقتی بهش توضیح داده، خندیده و گفته اینها را ما در ابتدایی به بچهها یاد میدهیم.