-
نوشته ۱۰۱ (خوراک مغز در راه)
پنجشنبه 20 اردیبهشت 1386 07:42
یکی از نکات جالبی که دیروز تو مترو به آن پی بردم این است: آدم هایی که روی پای خودشان می ایستند در شتاب ناگهانی کم تر تلو تلو می خورند تا کسانی که دست شان میله یا زائده یی را گرفته است.
-
نوشته ۱۰۰ (مروید از راهی که روندگان بسیار دارد)
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1386 08:29
برای تفکیک عوام و خواص از هم باید تعریفی از هرکدام داشته باشیم ولی پیش از آن باید بگویم که عام بودن برآیند کنشهایی ست که میتواند در قالب عام یا خاص طبقه بندی شود. در واقع کنشها هستند که عام یا خاص میشوند. چه معیاری میتواند باعث این طبقه بندیشود؟ یک کنش در بدو پیدایش خاص است و به...
-
نوشته ۹۹ (نفی حکمت مکن)
سهشنبه 18 اردیبهشت 1386 11:59
یکی از مشکلات ما این است که فرق عامی بودن و مردمی بودن را نمی دانیم و به عامی گری خودمان افتخار می کنیم. مخصوصاْ این مشکل زمانی نمود پیدا می کند که اهل کتاب هم به عامی بودن خود افتخار می کنند. اگر وقت کنم در این باره مفصل تر می نویسم.
-
نوشته ۹۸ (سنگ نوشته یی در دماوند)
دوشنبه 17 اردیبهشت 1386 07:49
مرگ همین دور و برها پرسه می زند. با لباس سفید و صورت سیاه.
-
نوشته ۹۷ (رسیدن تیر به مغز)
جمعه 14 اردیبهشت 1386 15:42
هر چقدر فکر می کنم کدام دوست بود، یادم نمی آید. هر چقدر فکر می کنم ............
-
نوشته ۹۶ (تغییر زاویه دید)
پنجشنبه 13 اردیبهشت 1386 11:52
این مسئله از مسئله ی قبل یک خورده سخت تر است ولی باز هم جواب دارد و خیلی هم ساده است. دلیل نوشتن این مسئله ها صرفاْ پیدا کردن جواب نیست. در مسئله ی قبل جواب واضح بود. منظورم نکته یی ست که باید به آن پی ببرید و فلسفه ی جواب است. در چه حالتی مجموع زوایای مثلث از ۱۸۰ درجه بیش تر می شود؟ آن دفعه که به جز دوست خوب م آزاده...
-
نوشته ۹۵ (ماجرای من و دانشگاه یا ترک خوردن در اثر اختلاف حرارت)
سهشنبه 11 اردیبهشت 1386 09:32
دیروز پروفسور دوهامل آمده بود دانشگاهمان و سخنرانیش دربارهی چطور خارج رفتن و ادامهی تحصیل در فرانسه بود. برای آشنایی بیشتر باید بگویم که در مسائل ارتعاشات برای محاسبهی تغییر مکان جسم مرتعش تحت بار گذرا مانند انفجار، از انتگرال دوهامل استفاده میکنیم. چند نکتهی جالب دربارهی...
-
نوشته ۹۴ (اگر آب باشد)
دوشنبه 10 اردیبهشت 1386 09:29
در موقعیت های مختلف زمانی و مکانی انسان ها هرچه به مرگ نزدیک تر باشند، معصوم تر به نظر می رسند.
-
نوشته ۹۳ (مجنون مرد اما جنون نه)
یکشنبه 9 اردیبهشت 1386 06:39
دوست عزیزم باعث شد که مطلبی دربارهی مجنون بنویسم. اول دربارهی ادبیات صحبت میکنیم و تاثیری که روی مخاطب میگذارد و بعد به مجنون میرسیم. نمیتوان گفت هنر پس از پیدایش مذهب به وجود آمد ولی میتوان گفت که هنر در زهدان مذهب بارور شد، کم کم از این محیط بیرون آمد و در وجوه دیگر زندگی تنیده شد....
-
نوشته ۹۲ (سانکو پانزای بیچاره)
شنبه 8 اردیبهشت 1386 07:27
دولت ها برای رسیدن به قدرت ناچار به وعده دادن به مردم هستند و زمانی که موعد سر برسد و مردم انتظارات شان را مطالبه کنند ناچار می شوند که مسئله یی را بهانه کنند (مثل پشت سرتو نگاه کن آتیش گرفته) و چون امروزه با سلاح رسانه وارد می شوند، تاثیر حرف شان روی مردم چند برابر می شود. در حکومت های ایدئولوژیک راه فرار دائمی می...
-
نوشته ۹۱ (سقف فلک را شکافتن و آسمان ریسمان بافتن)
جمعه 7 اردیبهشت 1386 15:47
چرا همیشه ماه صفر سی روزه است؟
-
نوشته ۹۰ (یکی از داستان های قدیمی ام)
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1386 23:17
پدر داشت به زمین و زمان بد و بیراه میگفت. اولش که ماجرا را فهمید یکی خواباند پس سرم که تا آخر سرم را پایین بیندازم. این طوری احساس خوبی بهش دست میداد: نمیتوانست چشم تو چشم هر چه دلش میخواهد بارم کند. گفت: "ببین پول کیا رو میخوری." سرم را بلند نکردم که ببینم. ده سال هر روز...
-
نوشته ۸۹ (زندگی فرا نسبیتی)
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1386 14:14
برای سفر به گذشته باید با سرعتی بیشتر از سرعت نور حرکت کرد. ما داریم با سرعتی بیشتر از سرعت نور حرکت می کنیم. پس چطور اینشتاین ثابت کرد که بالاتر از سرعت نور نمیتوان حرکت کرد؟
-
نوشته ۸۸ (قدم های لرزان با پاهای محکم)
چهارشنبه 5 اردیبهشت 1386 08:09
از امروز تصمیم گرفته م مسائل مختلفی را در این وبلاگ بگذارم که بیش ترشان ریاضی و فیزیکی خواهند بود. مسئله ی اول خیلی ساده است: چرا مساحت مستطیل طول ضربدر عرض است؟ خیلی از دانشجویان لیسانس و فوق لیسانس مهندسی نتوانستند به این سوال جواب بدهند! لطفاْ جواب هاتان را برام بنویسید.
-
نوشته ۸۷ (مسئله ی نیش و سوراخ)
دوشنبه 3 اردیبهشت 1386 20:14
آدمی که خفت کسی را چسبیده و حق ش را می خواهد اگر طرف به ش بگوید "اون ور و نگاه کن آتیش" و ول ش کند و طرف هم "دِ برو که رفتیم" رفتار بچه گانه یی کرده اما اگر یک عمر این کار را تکرار کند رفتارش احمقانه می شود. درباره ی این مطلب بعداً توضیح می دهم.
-
نوشته ۸۶ (زندگی در پیش رو)
یکشنبه 2 اردیبهشت 1386 23:50
زندگی در پیش رو، روایت پسری مسلمان به نام محمد است از زندگی با رزا خانم و ماجرای فرسودگی و تحلیل رفتن تدریجیش. این روایت با اطلاع از این که رزا خانم زمانی فاحشه بوده و از آشوویتس جان سالم به در برده و الان که پیر شده فرزندان زنان فاحشه را مخفیانه بزرگ میکند که قانون از چنگشان در نیاورد، پیچیده تر و در عین...
-
نوشته ۸۵ (یخبندان و سانتی مانتالیسم)
شنبه 1 اردیبهشت 1386 20:43
رفته بودم دانشگاه قبلی م که لیسانسم را آن جا گرفتم - مسلماْ دانشگاه گیلان است- داشتم فکر می کردم دیگر هیچ کس را آن جا نمی شناسم. قدم هام به سنگینی براکیوسور بود. وقتی وارد دانشکده علوم پایه شدم، تا رفتن سرویس نیم ساعت مانده بود و گفتم این جا را هم ببینم، دیدم دم در ورودی فلش زده اند و جلوی فلش با گچ رو زمین نوشته...
-
نوشته ۸۴ (فرار با فرافکنی)
سهشنبه 28 فروردین 1386 09:56
یکی از جالب ترین برخوردهایی که دیروز تو خیابان دیدم دعوای پسری با دختری بود که چرا وقتی sms می فرستی بین آخرین حرف و نقطه فاصله می گذاری و دومی دختری کاغذی را از پسری کشف کرده بود و پسر به زور می خواست آن را از دختر بگیرد و دختر نمی دادش.
-
نوشته ۸۳ (سفر به انتهای شب)
دوشنبه 27 فروردین 1386 13:54
نوشتن دربارهی سفر به انتهای شب و به تبع آن دکتر لویی فردینان دتوش (سلین) که به او نابغهی نفرت لقب دادهند، حتی اگر در حد معرفی باشد، احتیاج به تعمق دارد. زمانی که خواننده قدم به قدم با داستان جلو میرود تاریکی شدیدتر میشود، و این احساس که سیاهی تمام شدنی نیست سطر به سطر عمیقتر میشود....
-
نوشه ۸۲ (مساله ی امروز)
شنبه 25 فروردین 1386 07:28
به نظر شما انگیزه ی یک نفر که می رود وسط جنگل برای دیدن رالی پاریس - داکار می ایستد تا ماشین ها با سرعت از کنارش رد شوند و تشویق شان کند، چیست؟
-
نوشته ۸۱ (نقد مدرن فیلم یا وقتی به اینجات می رسد)
چهارشنبه 22 فروردین 1386 11:42
آدم خیلی باید وارسته باشد که به موجود توسری خور تو سری نزند و در دنیای امروز هم آدم وارسته کم است. دل م برای آن بدبختی می سوزد که دیگر کارش از یک توسری به سیصد تا رسیده و هی سرش را بیش تر خم می کند.
-
نوشته ۸۰ (فصل جدید)
یکشنبه 19 فروردین 1386 20:19
ترم شروع شده و بعید می دانم بتوانم مفهوم را ادامه بدهم چون واقعاْ کار دارم و درس ها تلنبار شده و دو تا پروژه هم دارم. شاید هم این وسط وقت شد و نوشتم. فعلاْ فکرم واقعاْ درگیر است و بیش تر از آن خسته.
-
نوشته ۷۹ (مفهوم ۲)
دوشنبه 13 فروردین 1386 08:23
برای بررسی بهتر نوشتهی قبل لازم است توضیحاتی بدهم. ابتدا بهتر است امکانات زبان را در انتقال مفهوم ارزیابی کنیم. زبان سیستمی از نشانههاست که برای انتقال مفهوم به کار میرود. این مفاهیم چه به صورت کلامی باشد، چه نوشتاری و چه بدنی، یا با هر وسیلهی دیگری عامل مجموعهی حرکات در آن نقش دارد....
-
نوشته ۷۸ (مفهوم۱)
پنجشنبه 9 فروردین 1386 07:47
مفهوم چیست؟ خیلی ساده میتوان گفت مفهوم اطلاعات به وجود آمده در اثر پردازش ذهن است یا به عبارت دیگر مفهوم چیزی ست که فهمیده میشود و فهمیدن به وسیلهی پردازش ذهن روی داده ها صورت میگیرد. بنابراین به ازای هر دادهیی که در مغز تجزیه و تحلیل شود، مفهوم به وجود میآید. برای انتقال مفهوم به دیگران...
-
نوشته ۷۷ (ناتوردشت)
دوشنبه 6 فروردین 1386 20:41
نوشتن دربارهی ناتور دشت برایم سخت است و نمیتوانم از احساسم نسبت به این داستان ننویسم، بنابراین به قول خود سلینجر در "سیمور: پیشگفتار" من هم میخواهم روی کول خوانندهی خودم بجهم! و آن طوری که دلم میخواهد بنویسم. شاید دلیل اصلی این ابراز احساس بارها خواندن این کتاب است و اگر بگویم...
-
نوشته ۷۶ (سنگ قبری برای عید)
سهشنبه 29 اسفند 1385 19:54
برای مفاهیم قالب ساختن آن قدرها بد نیست ولی برای قالب مفهوم معرفی کردن ارزش مفهوم را از بین می برد. بعداْ مفصل درباره ش می نویسم.
-
نوشته ۷۵ (بلوغ در شلوغی)
شنبه 26 اسفند 1385 20:44
چیزی که تو خیابان روز به روز زیادتر می بینم حرف زدن پسرها درباره ی body building است و بزرگ شدن لب های دخترهای چهارده پانزده ساله.
-
نوشته ۷۴ (برگشتن)
جمعه 25 اسفند 1385 19:20
از ویژگی های جذاب نوستالژی دوری است. مثل خورشید...
-
نوشته ۷۳ (اما باز تو هر تیکه ش عکس منه)
یکشنبه 20 اسفند 1385 22:52
برخی از مصادیق بی فکری ملموس دور و برمان: انتقاد ناپذیری: در این حالت فرد هر حرف را اگر خوب باشد میپذیرد و اگر بد باشد نمیپذیرد (مسلماً خوب آن چیزی ست که ایرادی را در فرد مطرح نکند). سیستم دوگانهی بقا و عدم بقا در این جا هم استفاده میشود و انتقاد که عمدتاً با دیدن بدیها قصد در اصلاح دارد، قابل...
-
نوشته ۷۲ (ریشه ها)
چهارشنبه 16 اسفند 1385 11:17
پس از این که مطالبی را که دربارهی هنر نوشتم، بازخوانی کردم به این نتیجه رسیدم که باید دربارهی یک سری تعاریف توضیح بدهم تا وقتی از مفهومی استفاده میکنم، خواننده متوجه منظورم بشود. مطالب مربوط به هنر را پاک میکنم و بعداً که این سری مباحث تمام شد به آن میپردازیم. لازم به یادآوری ست که این تعاریف...