-
نوشته ۲۵۲ (wish you were here)
پنجشنبه 2 اسفند 1386 07:44
گمان نکنم گروه Pink Floyd برای افرادی که یک خورده دنبال موسیقی میروند، ناشناخته باشد. این کار هم در زمرهی بهترین آثارشان است که من از سر دلتنگی گوش میدهمش. Wish You Were Here So, so you think you can tell Heaven from Hell, blue skies from pain. Can you tell a green field from a cold steel...
-
نوشته ۲۵۱ (شش ایماژ برای خداحافظی)
یکشنبه 28 بهمن 1386 22:41
آسانسور این نوشته با سانسور هیئت ناظر وبلاگ مواجه شد. احتمالاْ تا سال بعد به ش مجوز داده می شه.
-
نوشته ۲۵۰ (شعر ۱)
شنبه 27 بهمن 1386 21:30
به دوستی قول دادم دربارهی شعر بنویسم، اول میخواستم از عناصر اصلی شعر شروع کنم و بعد به مصادیق برسم که مفصل و خسته کننده میشد. بنابراین ترجیح دادم اول به معضلات شعر بپردازم که ملموستر است و بخش بخش جلو بروم تا به ایدههای کلی برسیم. میخواهم بحث را با نقاشی شروع کنم: مینیاتور. به...
-
نوشته ۲۴۹ (Logical Song)
دوشنبه 22 بهمن 1386 22:32
متن آهنگ Logical Song از گروه Supertramp When I was young, it seemed that life was so wonderful, A miracle, oh it was beautiful, magical. And all the birds in the trees, well theyd be singing so happily, Joyfully, playfully watching me. But then they send me away to teach me how to be sensible, Logical, responsible,...
-
نوشته ۲۴۸ (فلوت و گیتار)
جمعه 19 بهمن 1386 01:03
پاک کردم ش. فقط می خواستم قضیه یی را به خودم ثابت کنم که شد.
-
نوشته ۲۴۷ (حاشیه یی بر مقاله ی دکارت)
شنبه 13 بهمن 1386 11:53
میگویی: "من به وجود فلان پدیده ایمان دارم." منظورت این است که فلان پدیده در هر شرایط و زمان و مکانی وجود دارد. میگویی: "ایمان دارم که فلان پدیده رخ میدهد." یعنی احتمال وقوعش 1 است. (در علم احتمال، وقوع پدیدهی مطلوب احتمالی بین 0 و 1 دارد) زمانی که از فعل ایمان داشتن استفاده میکنیم، احتمال...
-
نوشته ۲۴۶ (کولاژی با میوه های تابستانی)
یکشنبه 7 بهمن 1386 09:52
"می دونی لبخند سیاها ظاهراْ اصیل تره اما این فقط به خاطر بزرگی لباشونه." خداحافظ گاری کوپر
-
نوشته ۲۴۵ (خداحافظی با شعر)
چهارشنبه 26 دی 1386 19:06
کلمه ها آن قدر تکراری ند که گرد ملال شان الهام را به سرفه می اندازد و می گوید: "خیلی دوست دارم پیش ت بمونم ولی می بینی که..." پ.ن. این آخرین شعر (شاید طرح)ی باشد که گفته م و ممکن است بشود از قید همیشه هم در این جمله استفاده کرد. در مورد شعر دیگران هم همین نظر را دارم متاسفانه.
-
نوشته ۲۴۴ (داستانی از خانه ی کیانوش)
یکشنبه 23 دی 1386 09:11
پسر داشت با موبایل با خانمش، از این کلمه خوشش میآمد، حرف میزد و مادر هم ور دلش نشسته بود، مثلاً حواسش نیست ولی تمام حرفهاش را با دقت میشنید. پسر سعی میکرد طوری حرف بزند که مادرش فکر کند پشت خط یکی از دوستهای پسرش است، دوازدهِ شب صورت خوشی نداشت و مهمتر از آن...
-
نوشته ۲۴۳ (always on my mind)
شنبه 22 دی 1386 10:31
این هم آهنگ Wilie Nelson که چند هفتهیی هست تو وبلاگ گذاشتهم. شعلهی شومینه را زیاد کردهم و یک قهوهی تلخ توی لیوانهای آبجو خوری ریختهم، لب به لب و زل زدهم به ترک دیوار، خانهش مثلاً تازه ساز است. Always On My Mind Maybe I didn't love you Quite as often as I could have And...
-
نوشته ۲۴۲ (خداحافظی)
دوشنبه 17 دی 1386 22:12
- باور کن ماها یه عالمه ماده ی منفجره با یه ضامن کوچولو هستیم. - باور می کنم.
-
نوشته ۲۴۱ (دکارت ۳، بخش پایانی مقاله)
شنبه 15 دی 1386 10:17
معهذا باز هم به نظرم میرسد و نمیتوانم از این اعتقاد خودداری کنم که شناخت من از چیزهای جسمانی که اندیشه صورتهای آنها را میسازد و تحت ] تجربهی [ حواس قرار میگیرند و خود حواس آنها را بررسی میکنند از شناختم از این جزء که ابداً تحت تجربهی تخیل قرار...
-
نوشته ۲۴۰ (آب را ندیدن و آبی را دیدن)
چهارشنبه 12 دی 1386 12:59
ساعت ها قلقلک ت می دهد. با موهات بازی می کند. دست می کشد روی صورت ت و بعد سینه هات. یک هو انگار چیزی یادش آمده باشد یا جایی کار داشته باشد، می گذارد می رود.
-
نوشته ۲۳۹ (این روزها و معرفی چند کتاب)
سهشنبه 11 دی 1386 10:25
1. چند روزیست با chopstick غذا میخورم و اصلاً غذا خوردن باهاش آنقدرها هم که میگویند سخت نیست. باید تمرکز داشته باشی و محور چوبها و محور غذا در یک راستا باشد که لنگر به وجود نیاید و بیفتد. برای من که لذتش بیشتر از بازی چند روزه است و احتمالاً سعی میکنم رژیمم به سمت غذاهایی...
-
نوشته ۲۳۸ (دماغ قرمز قندیل بسته)
سهشنبه 4 دی 1386 16:26
یکی از وقت هایی که می فهمی کتاب زیاد داشتن چقدر دردسر دارد اسباب کشی است.
-
نوشته ۲۳۷ (دوستداران واقعیت و مشوقان دروغ)
شنبه 1 دی 1386 00:55
"در همه ی یادبودهایی که سرداران جنگی گذشته را تجلیل می کنند جنگ اصلاْ اهمیتی ندارد. همین که سردار پا به میدان می گذارد دشمن تار و مار می شود." تاریخ هنر
-
نوشته ۲۳۶ (اکسپرسیونی صورتی برای گاوبازی)
پنجشنبه 29 آذر 1386 00:40
- دیوارش چطوره؟ - حالا مطمئنی نقاشی ت این قدر خوبه؟
-
نوشته ۲۳۵ (House of the rising sun)
دوشنبه 26 آذر 1386 08:14
این آهنگ را هربار می شنوم مو به تن م سیخ می کند. همین... (کاریست از گروه The Animals) There is a house in New Orleans They call the Rising Sun And it's been the ruin of many a poor boy And God I know I'm one My mother was a tailor She sewed my new bluejeans My father was a gamblin' man Down in New Orleans Now the only...
-
نوشته ۲۳۴ (وقتی حواس ش نیست یک تکه بکن)
جمعه 23 آذر 1386 07:56
1. یکی از قسمتهای کارتون پلنگ صورتی که احتمالاً اسمش عصر حجر بود، داستان استخوانی را روایت میکرد که پلنگ صورتی و کارآگاه و دایناسور و شخصیت دیگری که یادم نیست از هم میدزدیدند و هیچ کدام نمیگذاشتند دیگری به استخوان برسد. در نهایت هم استخوان از دست شان میافتد تو آتشفشان (شاید هم ته...
-
نوشته ۲۳۳ (دکارت۲)
پنجشنبه 22 آذر 1386 08:12
تامل دوم دربارهی ذهن بشری؛ و در این باب که شناخت آنها از شناخت بدن آسانتر است تامل دیروز ذهنم را از چنان شکهایی لبریز کرد که از این پس دیگر فراموش کردنشان در قدرت من نیست. معهذا نمیتوانم ببینم که به چه شیوهای خواهم توانست آنها را حل کنم؛ و چون گویی ناگهان در آبی بسیار...
-
نوشته ۲۳۲ (برگ هایی که زیر پا خش خش می کنند)
چهارشنبه 21 آذر 1386 09:44
از سه چیز تا حد مرگ بدم می آید: ۱- عبارت "حضور سبز" ۲- ور رفتن با موبایل در اماکن عمومی مخصوصاْ تاکسی، اتوبوس، مترو ۳- پزشکی که به مریض بگوید: "از منم سالم تری" پ.ن. عبارت "مردم شریف و فهیم و همیشه در صحنه" هم همین طور
-
نوشته ۲۳۱ (رشت... ترش... شتر...)
دوشنبه 19 آذر 1386 18:59
زیبایی تابعی از زاویه است.
-
نوشته ۲۳۰ (دکارت۱)
چهارشنبه 14 آذر 1386 22:25
تاملاتی دربارهی فلسفهی اولی اکنون مدتیست دریافتهم که از همان نخستین سالهای زندگی بسیاری عقاید نادرست را به عنوان آراء حقیقی پذیرفتهم و هر آنچه از آن پس بر اصولی چنین نامطمئن استوار ساختهم بسیار مشکوک و غیر یقینی بودهست؛ و از همان زمان متقاعد شدم که باید یکبار در...
-
نوشته ۲۲۹ (جدی شروع کنیم)
سهشنبه 13 آذر 1386 18:09
رویدادهای تاریخی این دورهی ما اگر نعل به نعل منطبق با همین تاریخ در تقویم میلادی نباشد، از بسیاری جهات شبیه آن است. قرون وسطی، دورهی حکومت کاتولیک بر مردم، تصویری سیاه از حکومتی مذهبی را ارائه میدهد. کلیسا با تصرف روح مردم به بهانهی اعتراف و پاک کردن و بخشودن گناهان، از درونشان هم آگاه...
-
نوشته ۲۲۸ (بالا نمی آید انگار)
دوشنبه 12 آذر 1386 16:48
تمام امروزم هدر رفت که پاهای واریس گرفته ی ساعت م را ماساژ بدهم.
-
نوشته ۲۲۷ (big brother)
شنبه 10 آذر 1386 22:31
بحث تجاوز نیست فقط، تغییر هم هست.
-
نوشته ۲۲۶ (I'd like to take you to the ceremony)
جمعه 9 آذر 1386 09:25
- دیگه خبری نیست. آخرالزمان هم تموم شد. - یعنی می گی وقتشه؟
-
نوشته ۲۲۵ (رزونانس)
چهارشنبه 7 آذر 1386 19:28
- خوبی؟ - آره دیدم.
-
نوشته ۲۲۴ (پیکاسو! پیکاسو!)
دوشنبه 5 آذر 1386 12:48
عکس اساساً تصویری با پرسپکتیو است. تماشاگر بیرون از تصویر است. یک نقطهی گریز هم وجود دارد که از لحاظ نظری میتواند به ابدیت تشبیه شود. اگر ابدیت همان خداوند بوده باشد، تماشاگر و ابدیت نه هیچ نوع رابطهیی با هم دارند و نه میتوانند داشته باشند. پس به نظر من این خداوند است که در آخر قرن نوزدهم مرده است....
-
نوشته ۲۲۳ (ادای احترام به ناخدای نسل قهوه و سیگار)
دوشنبه 28 آبان 1386 13:34
به مناسبت دوباره دیدن فیلم coffee and cigarette، که خواننده ی مورد علاقه م Tom Waits در یکی از اپیزودهای فیلم بازی کرد (نفر سمت راست) ترانه ی cold cold ground را می گذارم. صداش را که به قول منتقدین "انگار استخوان ماهی در گلو دارد" در کارتون shrek2 و در نقش ناخدای یک دستی که در بار آواز می خواند شنیده اید. متن ترانه را...