-
نوشته 222 (not responding و مستطیل سبز)
شنبه 26 آبان 1386 09:44
بازی، دین، ریاضی، جزوه ی مکانیک محیط پیوسته، برنامه نویسی با fortran، پایان نامه، toefl، تحقیقات صحرایی، دکارت، مخزن گازوییل، کمی هم وبلاگ و روی همه ی این ها جهش یک دوزیست از آب به خشکی.
-
نوشته ۲۲۱ (Angie)
چهارشنبه 23 آبان 1386 13:39
این کار گروه Rolling Stones را از همه کارهاشان بیشتر می پسندم. چیزی نگویم و خودتان بشنوید بهتر است. Angie, Angie, when will those clouds all disappear? Angie, Angie, where will it lead us from here? With no loving in our souls and no money in our coats You can't say we're satisfied But Angie, Angie, you...
-
نوشته ۲۲۰ (می خواهی سوار را بیندازی هم گام ش شو)
شنبه 19 آبان 1386 10:56
اون قد جمله ها و کلمه ها رو تفسیر کردن که عادت کردیم ولی هر جور که نگاه می کنم تفسیر عدد فاجعه س.
-
نوشته ۲۱۹ (دقیقاْ همین لحظه)
چهارشنبه 16 آبان 1386 09:26
چه استعاره ها و ایهام هایی می سازد: سیستم زن-لباس
-
نوشته ۲۱۸ (یعنی همین)
دوشنبه 7 آبان 1386 12:25
- اگه نظر منو بخوای، سکته مثل وقتیه که می خوای با اسب از رو مانع بپری و اسب واسته و تو رو پرت کنه زمین. - ...
-
نوشته ۲۱۷ (بعدِ مدت ها مسئله)
شنبه 5 آبان 1386 14:09
بازی چیست؟
-
نوشته ۲۱۶ (آهنگ پلنگ صورتی)
شنبه 28 مهر 1386 14:29
- دیگه ساعت دو شده. - می دونم ولی بذار باشه. پ.ن. کلی خورد تو ذوق م کسایی که گفته بودن بازی می کنن کلمه ندادن. شاید همه شون کار داشتن.
-
نوشته 215 (sympathy)
چهارشنبه 25 مهر 1386 17:03
این هم ترانه sympathy از گروه Rare bird: And when you climb into your bed tonight And when you lock... of the door Just think of those out in the cold and dark 'cause there's not enough love to go round [chorus] And sympathy is what we need my friend And sympathy is what we need And sympathy is what we need my friend...
-
نوشته ۲۱۴ (کلنگ اول)
سهشنبه 24 مهر 1386 16:23
آدمک باران و بانی و خاک و نئو کلمه هاتونو بفرستین. روز شنبه می ذارم شون تو وبلاگ. خودمم تو قسمت نظرات نمی رم تا شنبه. بعد نوشتن زمان ش رو هم بنویسین. (تا جایی که می دونم اهل خالی بستن نیستین). این زمان از وقتی شروع می شه که کلمه ها رو ببینین. پس اگه آمادگی دارین بیاین تو وبلاگ. راستی اگه شروع کردین یه موضوع به اسم...
-
نوشته ۲۱۳ (hysteresis)
دوشنبه 23 مهر 1386 14:42
- می شه وقتی دستمالو پرت می کنی، سطل آشغالو نشونه بگیری؟ - دارم به فلش فکر می کنم. تا حالا به ش فکر کردی؟
-
نوشته ۲۱۲ (cosmic harmony)
سهشنبه 17 مهر 1386 09:25
از کنار هم رد شدند. پسر هیچ وقت نخواهد فهمید درست وقتی که زل زده بود به دماغ بزرگ دختر، او دقیقاْ ۵۰٪ می خواست عمل کند.
-
نوشته ۲۱۱ (بازی جدید)
یکشنبه 15 مهر 1386 10:18
خیلی وقت است، حدود یک سال که جلسه ی داستان نرفتم و حسابی دل م لک زده. تو جلسه کاری را باب کرده بودم که خیلی حال می داد. تعدادمان کم بود. هر دو هفته یک بار داستان نویسی داشتیم. هر کدام از اعضا یک کلمه می گفت و داستانی می نوشتیم که آن کلمه ها توش باشد. نمی شود اسم ش را به معنی هنری داستان گذاشت ولی تمرین خوبی بود برای...
-
نوشته ۲۱۰ (این متن را جلوی آینه بخوانید و خودتان را نگاه کنید)
شنبه 14 مهر 1386 09:21
۱. بنا به تعریف، احساس چنین است که علی رغم خواست ما و اغلب در مقابل خواست ما در وجود ما زاده می شود. به محض آن که می خواهیم احساس مان را حس کنیم، یعنی تصمیم می گیریم که احساس کنیم (همان طور که دن کیشوت تصمیم گرفت عاشق دولسینا شود) احساس دیگر احساس نیست بلکه تقلیدی از احساس است، نمایشی است از احساس. این را معمولاْ...
-
نوشته 209 (بازی به ترین نوشته)
سهشنبه 10 مهر 1386 11:22
آدمک باران به بازیِ به ترین نوشته دعوت م کرد. من نوشته ۱۷۸ (کششی که در شعر سر می کشد) را به عنوان به ترین نوشته انتخاب می کنم با این که واقعاْ کار سختی ست. چون هر کدام از نوشته ها برام از بعدی ارزش دارند. این شعر هم مال سه سال پیش است و آن قدر جدید نیست ولی خب به دلایلی که دوست ندارم بگویم چون در نگاه مخاطب به شعر...
-
نوشته 208 (another brick)
شنبه 7 مهر 1386 10:29
- جریان ش اینه که... - خودتو خسته نکن.
-
نوشته ۲۰۷ (وضعیت ها)
سهشنبه 3 مهر 1386 09:18
۱. - تا فردا. - فردا دیگه نه. ۲. - تا فردا. - فردا نه دیگه.
-
نوشته ۲۰۶ (نوشته ی اختصاصی برای یک دوست)
دوشنبه 2 مهر 1386 10:39
با این که سیستم تایید نظرات گذاشتم (دلیل م این بود که خیلی وقت ها دوستان برای نوشته های قدیمی ترم comment می گذارند این طور متوجه می شوم)، ولی تمام نظرات را می گذارم تو وبلاگ مگر این که کسی خودش بنویسد که تایید نکنم. برای اولین بار دوستی برام کامنتی گذاشت که واقعاً نمی دانم بگذارم ش یا نه. خودش گفت یک جور عقده گشایی...
-
نوشته 205 (تپاندن با توپ یا بهشت بر فراز پلی تکنیک)
شنبه 31 شهریور 1386 13:01
۱. وارد دانشگاه پلی تکنیک که می شوی، اولین روز سال تحصیلی جدید، می بینی که وسط صحن دانشگاه توپ جنگی آورده ند و در ژیمنازیوم نمایشگاه نظامی است. کسانی که پلی تکنیک را دیده ند می دانند جای این جنغولک بازی ها را ندارد. بعدِ کلی سخنرانی و این حرف ها، شلیک هوایی شروع می شود. به عنوان مانور یکی از کلاس ها تصرف می شود. خوب...
-
نوشته ۲۰۴ (سیستم و ارزش گذاری)
جمعه 30 شهریور 1386 07:57
"چه کسی می خواهد پنهانی با ریتا هیورث و یا گرتا گاربو بخوابد و چه کسی می خواهد در ملا عام با او قدم بزند. نتیجه پیشاپیش کاملاْ روشن است. همه از جمله بدبخت ترین آدم ها به تظاهر خواهند گفت که دل شان می خواهد با او هم بستر شوند ولی اگر مخیر می شدند که دست به انتخابی واقعی بزنند، همه گی شان، تکرار می کنم همه گی شان ترجیح...
-
نوشته ۲۰۳ (لطفاْ تاویل فرامتنی نشود)
چهارشنبه 28 شهریور 1386 23:00
با دوست هام دور هم جمع شده بودیم، جایی بود مثل ستاد انتخاباتی ولی همه داشتیم می گفتیم و می خندیدیم و خوش بودیم. فکر کنم چیزی هم به اسم مارتینی در آن فضا وجود داشت. خوب یادم نمی آید. یک هو پلیس ضد شورش ریخت و گرفت مان. تفنگ پشت گوش م بود و مثل سگ می ترسیدم. دخترها را سوار ماشین مبارزه با بدحجابی کردند و ما را بردند تا...
-
نوشته ۲۰۲ (زرد-قرمز-آبی)
سهشنبه 27 شهریور 1386 11:11
- می دونی که - می دونم - خوبه
-
نوشته ۲۰۱ (وقتی بخواهی فتوتراپی کنی)
پنجشنبه 22 شهریور 1386 16:06
داشتم از کنارش رد می شدم، مثل هر روز. همیشه همان جا (بالاتر از میدان فرهنگ به طرف کانون زبان) دراز می کشید. معلوم نبود گدایی می کند یا آواره است. همیشه هم پتویی کهنه انداخته بود رو خودش. آن روز چیزی باعث شد سرم را برگردانم طرف ش و نگاه ش کنم، یک مگس. اول فکر کردم اشتباه می بینم. خوب نگاه کردم: مگسی در یکی از حدقه های...
-
نوشته ۲۰۰ (those were the days)
دوشنبه 19 شهریور 1386 17:16
علاقهی من به ریاضیات از اعداد شروع شد و میتوانم شور فیثاغورث را در خدا نامیدنش درک کنم. مخصوصاً صد، دویست، هزار: برام مفهوم تکامل را دارند. مثل سربازی که آرام آرام برود جلو تا از بین برود و جاش وزیر بنشیند، عدد هم زیاد میشود تا به صفر برسد و بعد یک واحد اضافه شود به یکان بعدی. تاثیرش در زندگی من به...
-
نوشته ۱۹۹ (بیماری مادرزادی)
جمعه 16 شهریور 1386 22:36
البرز (Olbers) برای رد نتیجه گیری نیوتن این طور استدلال کرد: اگر بینهایت جرم آسمانی داشته باشیم، هیچ وقت شب نخواهیم داشت، زیرا در هر لحظه باید از ستارهیی نور به ما برسد و آسمان همیشه باید روشن باشد. همانطور که میدانیم قسمت اعظم جهان را سیاهچالهها و فضای خالی یا ماده ناشناس...
-
نوشته ۱۹۸ (دور زدن)
دوشنبه 12 شهریور 1386 22:54
دو صدا را خیلی دوست دارم: ریختن نوشیدنی در لیوان آتش گرفتن کبریت
-
نوشته ۱۹۷ (بالای دو هزار و پانصد متر)
شنبه 10 شهریور 1386 17:30
این عکس غار دیورش منطقه ی توتکابن رودباره. به نظر من به ترین عکس مون از همه ی عکسای کوهاییه که تا حالا رفتیم. تصمیم گرفتم رخت عزا رو در بیارم و آهنگ جدید هم گذاشتم. فقط حجم ش یه خورده زیاده.
-
نوشته ۱۹۶ (پلاتین)
جمعه 9 شهریور 1386 11:18
" توی دنیا دلایل زیادی برای جنگیدن می شه پیدا کرد اما نفرت، نفرت بی قید و شرط به هیچ وجه بهانه ی خوبی برای جنگیدن نیست و بدتر از آن این که کسی فکر کنه خداوند قادر متعال شریک نفرت او هست." شب مادر
-
نوشته ۱۹۵ (تلویزیون ۳)
سهشنبه 6 شهریور 1386 06:14
سومین شباهت دین و تلویزیون در تشریع است: ایجاد قوانینی برای کل شئون زندگی. اگر دین با باید و نباید این عمل را انجام میدهد، تلویزیون حرفی از باید نمیزند. به همین دلیل حرفش مقبولیت بیشتری دارد. او ما را وارد یک بازی میکند و در این بازی بسیاری از مفاهیم را به ما تلقین میکند. منظورم فقط...
-
نوشته ۱۹۴ (تلویزیون ۲)
یکشنبه 4 شهریور 1386 07:52
دومین شباهت تلویزیون و دین محراب داشتن است. اگر به خانهها نگاه کنید همهیک مکان معینی را برای تلویزیون اختصاص میدهند و دکوراسیون و آرایش مبلمان را طبق آن میچینند، طوری که همه بتوانند تلویزیون ببینند. حتی در مهمانیها هم تلویزیون روشن است و خیلی از حرفهایی که دوزار نمیارزد حول موضوعاتی...
-
نوشته ۱۹۳ (تلویزیون ۱)
شنبه 3 شهریور 1386 09:44
اگر ازتان بپرسند کدام مذهب بیشترین پیروان را دارد، چه میگویید؟ بودایی، اسلام یا مسیحیت. اگر از من بپرسند پاسخم فرق میکند: تلویزیون. نمیخواهم از شباهت ظاهری برنامههای تلویزیون با دین، مجریان و بازیگران و عناصر تهیه با پیامبران و سیاستگذاران با خدا استفاده کنم بلکه منظورم چند شباهت...